Dr.Mahmoud Javid

داستانک «لوبیا، لوبیا، فردا صبح زود بیا»

بچه‌ها در خیابان جمع بودند. شب شد. باید به خانه می‌رفتند. یکی گفت: نخود، نخود، هر کی رَوَد خانهِ خود. بقیهیک صدا دم گرفتند: لوبیا، لوبیا، فردا صبح زود بیا. همه رفتند. پسر تنها ماند. کنار زباله‌ها چمباتمه زد. از رویزمین لوبیایی برداشت. به صبحِ زودِ فردا فکر کرد. لوبیا را خورد. به ماه چشمک […]