«خوابهای بیداری»
دیرگاهی است خوابها یادم نمیماند. تفاوتی ندارد کابوس باشد یا رویایی لذت بخش. دفن میشود در کهنه انبارهای فراموشی بیداری. یادم نمیماند. اما اینبار، نه، اشتباه نکنید، هنوز هم یادم نیست. فقط نمیدانم چطوری اسب کهر آسمان خیال از میان خواب به مقابل بیداریام نشست. چشمان قهوهای اسب خیس بود. خیسِ خیس. آنها را مهمان […]
داستانک «پاکت خالی نامه»
«خریدار کاغذ باطله» خریدار کاغذ باطله بود. کتاب و روزنامه خیلی زیاد چاپ میشد. کاسبی رونق داشت. روزگار برگشت. تیراژ کتاب و روزنامه خیلی کم شد. شغلش را عوض کرد. تابلو زد: خریدار آدم باطله دکترمحمودجاوید بیستوششم ۱۴۰۲- تهران «دلبری آفتاب» دلباخته خورشید بود. کنار ساحل رفت. طاقباز دراز کشید. تن به دلبری پرتوهای آفتاب […]