داستانک «عاشق پروانهها»
«میوه ممنوعه» حوا از سیب گفت. عطر سیب. سرخ. آبدار. لذت گاز زدن. آدم گوش کرد.نگاه. حوا هر روز گفت. آدم هر روز گوشکرد. نگاه. حوا ناامید نشد. شیوه عوض کرد. اینبار از طعم عشق گفت. سرخ. با عطر سیب. آبدار. لذت گاز زدن. آدم گل از گلش شکفت. با عشق خندید. دندانهایش ریخته بود. […]