داستانک «شعر با بغض نخوان»
داستانک «هفت جفت کفش آهنی» یک روز، یک جوان، تصویر شاهزاده خانمی را دید.زیبا، هوش‌ربا. در یک نگاه عاشق شد. …
هفت جفت کفش آهنی
مطالب اخیر
نوشته های دوستان من
- کتاب ناداستان خلاق | داستان‌نویسی بر مبنای رویدادهای واقعی | نوشته‌ی تیلار ماتسئو
- 100 جمله در روز دسته به دسته بی نظم و ترتیب اینجا نشسته
- وبینار روزانه‌ی اهل نوشتن | برای تداوم در مسیر نویسندگی
- «انگشت ابهام»
- «بلور»
- یلدا
- استراتژی پلتفرم در طراحی و توسعه محصول چیست؟
- تکنیک های مذاکره | مدیریت آخرین لحظات در مذاکره را فراموش نکنید
- تعریف کاریزما چیست؟ به چه کسانی کاریزماتیک می‌گوییم؟
- خطرات ادبیات
- سیستم بسته | «در سیستم بسته، امروز تابع فردا است» یعنی چه؟
- پیام‌ها و پیامک‌ها | دوازدهمین نمونه