داستانک «موطلایی من»
داستانک با کلمات برشی از قصهی غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانکنویس به سنت تاریخی زیست بشر، ارزش واژه را میداند. داستانک «بیماری» لیلا یکدفعهگی از پا افتاد. ناجور. دکتر گفت: کاری از دست من ساخته نیست. فقط دعا کنید. ایرج دوسالش بود. شنید. کنار تخت مادرش نشست. رو به آسمان، به […]
«خجالتی»
«تسلیم» من خجالتی بودم، اهل رودرواسی. صد البته میدانم هنوز هم شخصیت خجالتیام، گوشههایِ کمجانِ وجودم–مترصد فرصت– قلیان چاق میکند. بگذریم، نمیخواهم سخن به گمراه رود. خجالت، از ترسِ قضاوتهای نابهجا، خودِ وجودیام را پشتِ «درخواستهای خودخواهی آدمها» حبس کرد. حرف دلم را نمیزدم. تسلیم تصمیمهایی میشدم که عُمرْکُش من بود. نمیخواستم کتابهای مصورم را […]