Dr.Mahmoud Javid

داستانک «وحشت‌زده از خواب پرید»

بدون پاسخ/5

هیجان داشت. خوابش نمی‌برد. دوباره زنگ ساعت را چک‌ کرد. کوک بود. زنگ موبایل هم تنظیم بود. سرانجام برای فردا صبح نوبت گرفته بود. درست سر ساعت نه صبح. قلبش هنوز تند می‌زد، که خوابش برد. صدای زنگ ساعت موبایل را نشنید. کابوس دید. وحشت زده از خواب پرید. خواب مانده بود. یک ساعت بیشتر وقت نداشت. زیر دوش نرفت. صبحانه نخورد. لباس پوشید. با شتاب حرکت کرد. پنج دقیقه به نه صبح جلوی در ساختمان مقصد بود.تابلو ورود بدون ماسک ممنوع را دید. ماسکش را جا گذاشته بود. نگهبان مامور معذور بود.  ماسک فروشی‌ی آن اطراف نبود. نوبتش داشت از دست می‌رفت. چشمش به سطل زباله افتاد. پر از ماسک کثیف بود. یک ماسک برداشت و به صورتش زد. وارد شد. سر ساعت نه صبح بود. درست سر وقت به نوبتش رسید. 

دکترمحمودجاوید 

سیزدهم شهریور ۱۴۰۱-تهران

شاید با این داستانک‌ها هم دوست شوید:

داستانک «دختر، آفتاب، سشوار»

داستانک «شاید زیر پوست شهر»

داستانک «به دنیا آمد، سه بار»

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *