Dr.Mahmoud Javid

داستانک «کلاغ‌ها سیاه‌پوش بودند»

بدون پاسخ/5

مادرش کرونا گرفت. روحش با سرفه‌ها رفت. سبک شد. غروب بود. تنها بودند. آدم‌ها از نزدیک شدن‌ به آنها می‌ترسیدند. کسی مادرش را شستشو نداد. هیچ آدمی حاضر نبود، زیر تابوت را بگیرد. مردم گرفتار خودشان بودند. گرد مرگ گورستان را برداشته بود، کلاغ‌ها سیاه‌پوش بودند. غار غار نمی‌کردند. در تابوت را باز کرد. مادرش را بیرون آورد. او را به پشت گرفت.  سبک بود. بی خیال کفن و دفن، تلقین و نوحه شد. دلش نمی خواست تنها بماند؛ با مادرش به خانه  برگشت. 

دکترمحمودجاوید 

پانزدهم شهریور ۱۴۰۱-تهران

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *