داستانک «شعر کوچه را خواند»
شاخههای گل را به دقت انتخاب کرد: رز سرخ، گلایل سفید، آلاله صورتی، میخک پرتقالی. شعری را که با هممیخواندند با خودش زمزمه کرد. با دستهگل کنارش نشست. گره کراواتش را محکم کرد. سلام کرد. شعر کوچه راخواند. از بیتابی بچهها و تنهایی خودش گفت. گریه کرد. اشکهایش با گلاب قاطی شد. زن گفت: «مواظببچهها و خودت باش.» مرد گفت: «خیالت راحت. خدانگهدار.» زن در گلاباشک روی سنگ قبر برایش دستتکان داد.
یازدهم تیر ۱۴۰۲– تهران
داستانک «نمیتوانستم باور کنم»
فکر کردم اشتباه شنیدم. نمیتوانستم باور کنم. چشمانم را مالیدم. خواب نبودم. پس از این همه سال انتظار،اتفاق افتاد. مثل فیلم سینمایی در ثانیهای همه خاطرات مشترک از جلوی چشمانم عبور کرد. چقدر با او حرفزده بودم. نگاه کرده بود. گاهی خندیده و گاهی گریه کرده بود. اما سرانجام اتفاق افتاده بود. حرف زده بود. زبانماز خوشحالی قفل شده بود. به خودم آمدم. با خوشحالی فریاد زدم: تو حرف زدی. بگو باز هم بگو. گفت: زندانبان، زندانبان، زندانبان.
دهم تیر ۱۴۰۱– تهران
داستانک «رمز عبور»
گوشی همراه دختر را هک کرد. ضربان قلبش بالا رفت. نام، نامخانوادگی، تاریخ تولد و آدرس محل اقامت؛شماره تلفن همراه، شماره تلفن منزل؛ آدرس، رمز و نام کاربری پست الکترونیکی؛ رمز و شماره کارت عابر بانک؛نامکاربری و رمز عبور صفحه اینستا. همه در گوشی دختر بود. اما چیزی را که میخواست آنجا نبود: نامکاربری و رمز ورود به قلب دختر.
نهم تیر ۱۴۰۱– تهران
برداشتی آزاد از کتاب داستان پرداز زندگی نوشته تیتزیانو اسکارپا
داستانک «توتهای سپید ذره ذره باریدند»
دیوار را خراب کرد. نقش مینیاتورهای لیلی و مجنون ریخت. آندو زیر گردوخاک روی زمین در هم آمیختند. عکسگرفت. در صفحه اینستا گذاشت. یک عالم لایک گرفت. حالش آرام نشد. درخت توت را کتک زد. توتهای سپید ذرهذره باریدند. کف باغ، سپیدِ شیرین شد. عکس گرفت. در صفحه اینستا گذاشت. یک عالم لایک گرفت. کامشخوش نشد. خانهشان را ویران کرد. بر روی همه چیزهایی که خانه را خانه میکند: سماور، قوری، استکانِ چای،قاب عکس، آلبوم، فرش، نازبالش، تلویزیون، پارچآب، اسباب بازیها و خاطرات. عکس گرفت. در صفحه اینستاگذاشت. یک عالم لایک گرفت. مغزش اشکریز نشد. سرانجام خودش را نوازش کرد. لبخند زد. عکس سلفیگرفت. در صفحه اینستا گذاشت. ایکون لایکها را بست.
هشتم تیر ۱۴۰۲– تهران
داستانک «وسواس»
وسواس داشت. شیشه را دوباره تمیز کرد. چندبار از همه طرف نگاه کرد. مطمئن شد که چیزی روی آن نیست. تمیز تمیز بود. کشید.
هفتم تیر ۱۴۰۲– تهران