Dr.Mahmoud Javid

داستانک «محکم در آغوشم گیر»

بدون پاسخ/5

جمعه شب. زن  روی تخت خوابیده بود. نیمی از بدنش را با ملافه سفید پوشانده بود. مرد آمد. زن خندید. گفت: بگو دوستت دارم، مثل همیشه. گفت. محکم در آغوشم گیر. مثل همیشه. گرفت. همه بدنم را ببوس، مثل همیشه. همه بدنم را ببوس، مثل همیشه.همه بدنم را ببوس، مثل همیشه. نمی‌توانست. دندان‌هایش در جهان آخرت، جا مانده بود.

دکترمحمودجاوید 

بیست‌و‌دوم اسفند ۱۴۰۱- تهران 

برداشتی آزاد از شعر «خواب» گروس عبدالملکیان-مجموعه شعر حفره‌ها

داستانک «پرتو نوشته‌اش را بر زیبایی‌های زن همسایه تاباند»

داستانک «از قدیم گفته‌اند که…»

داستانک «ماجرای نیمروز»

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *