داستانک «خونگیری»
داستانک با کلمات برشی از قصهی غافلگیرانهی زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانکنویس به سنت تاریخی زیست بشر، ارزش …
داستانک «مجنون»
داستانک «شولاپوش» در سمت تاریک حیاط شب ایستاده بود. کلاه بر سر کشیده، عصا به دست. صورتش درست دیده نمیشد. …
داستانک «تنهایی»
داستانک «تنهایی» احساس میکرد کرمها قلبش را میجوند، میبَرند. صدای مادر در سرش میپیچید. «وقتی میای صدای پات از همه …
داستانک «بدو بیا بدو»
داستانک تغییر فصل را میفهمد. میداند مادر برای یک نوجوان همه ثروت دنیاست. همانطور که آدم برفی برای کودک خردسال …
داستانک «عاشق فلسفه»
داستانک «نفرین شده» نفرین شده بود. اگر شمعی میافروخت با پایان شمع میمرد. جشنهای تولد بیشمع گرفت. قرارهای عاشقانههم. روزی …
داستانک «چتر سوراخ»
داستانک «چتر سوراخ» چترش پر از سوراخ بود. زیر باران و برف با چتر میرفت. خیس خیس میشد.حاضر نبود چتر …
داستانک «کفن قرمز»
داستانک «خروپف» خوابش برد. سرش روی شانه مسافر کناری افتاد. خروپفش بلند شد. کناری بیدارش کرد. دقایقی بعد بازخوابید. سرش …
داستانک «سکوت شب»
«خواب فراموش» دیشب تو را در خواب دیدم. صبح هر چه کردم به خاطرم نیامد. حیفم آمد. خودم را به …
داستانک «مرد روی ریل»
«شرح یک مرگ» کتاب «گزارش یک مرگ اعلام شده مارکز» را نخوانده بود. هیچ کتابی نخوانده بود. فقط پای منابر …
داستانک «محکم در آغوشم گیر»
جمعه شب. زن روی تخت خوابیده بود. نیمی از بدنش را با ملافه سفید پوشانده بود. مرد آمد. زن خندید. …