Dr.Mahmoud Javid

داستانک «پسر سرطان داشت»

بدون پاسخ/5

کارگر روزمزد بود. اجاره نشین بود. پسرش سرطان داشت. درست یک سال پیش بود. بچه مریض شد. دکتر تشخیصِ سرطان داد. گفت: خوشبختانه سرطانِ خوش‌خیم است. به درمان جواب می‌دهد. داروها گران بود. به سختی پیدا می‌شد. پول نداشت. یکی از کلیه‌هایش را فروخت. امروز دکتر گفت: خوشبختانه درمان جواب داد. سرطان از بین رفته است.  کارگر رو به آسمان کرد. خدا را سپاس گفت. از مطب بیرون آمدند. خیابان پُر از آدم بود. آتش بود. بچه بستنی خواست. پول داشت. شاد بودند. بستنی خرید. صدای تیر شنید. برگشت. پسر افتاده بود. زنده می‌ماند؟ 

دکترمحمودجاوید 

اول آذر ۱۴۰۱

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *