خروس، بانگِ سحر زد. نسیم، بیدار شد. برگها را به شاخه رقصاند. خورشید بیرون آمد. نسیم داغ شد. شیرجه زد. با خنکای رود، آب شد. بادبادکی رنگین دید. زیرش زد. به آسمان رفتند. دنباله بادبادک، حلقه های کاغذ بود. با هم دست زدند. آواز خِش خِش خواندند. بادبادک چرخ زد. نخ پاره کرد. رقصید. نسیم خندید. شیشهِ پنجرهای برق زد. نسیم کنجکاو شد. گوشه پنجره باز بود. دختری به خواب ناز بود. نسیم، دل باخت. بوسه شد. دختر از بوسه پُر شد. بیدار شد. آوازِ نسیم خواند. آسمان آبی آفتابی شد.
دکترمحمودجاوید
هشتم مهر ۱۴۰۱- تهران