داستانک «سرباز»
زندگیها که سرعت گرفت. جهانها که نزدیک شد. طبیعتها که باجان شد. فهمها که حجیم شد. داستانکها سکه فرصت شد. …
«در این باغ زیبای تُهی»
امروز بوسههای تو یادم آمد در این باغ زیبای تُهی پشت پنجره امروز لبهای تو یادم آمد لبهای تو قرمز …
داستانک «با آتش یکی شد»
شبی سرد بود. کنار خیابان آتش روشن کرد. شعلههای آتش اوج گرفتند. زرد. سرخ. نارنجی. رقصان. داغ شد. لباسهایش را …