نام و چهره آموزگار کلاس اول ابتداییم را یادم نیست. فقط میدانم دستهای بزرگ سنگینی داشت. هنوز هم سنگینی آن دستها را پشت گردنم حس میکنم. درد انگشتانی که بین آنها مداد میگذاشت و فشار میداد بههمان فریاد بار اول آشنایی است. چقدر مواظب بودم...
بخشی از چهرهاش سوخته بود. از آن مواظب نبودنهای بچهگی. قابلمه آبگوشت روی چراغ علائالدین و برگشتن روی او. البته کمی از آن. موهای مشکی فرفری. ریش پروفسوری میگذاشت. ریشی ناقص. در روزگاری که معلمها بیاستثنا سبیل داشتند و موهای صاف. این سبک مو و ریش آدم را...