Dr.Mahmoud Javid

داستانک «با آتش یکی شد»

بدون پاسخ/5

شبی سرد بود. کنار خیابان آتش روشن کرد. شعله‌های آتش اوج گرفتند. زرد. سرخ. نارنجی. رقصان. داغ شد. لباس‌هایش را در آورد. با آتش یکی شد. احساس کرد تنها آتش دنیاست. زرد. سرخ. نارنجی. رقصید. ناگهان باران بارید. آتش مُرد. لخت بود. سردش شد. نگاه کرد. جست‌و‌جو. لباس‌هایش نبود. 

#دکترمحمودجاوید 

هجدهم اسفند ۱۴۰۱- تهران

برداشتی آزاد از توصیه‌های گوستاو فلوبر به گی‌ دو موپاسان ترجمه احمد بی‌رشک

داستانک «مامور اعدام»

داستانک «قلب سنگی»

داستانک «چند پرنده آنجا پَرمی‌زدند»

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *