داستانک «آینه روی دیوار»
در آینه روی دیوار به خودش دست تکان داد. دست آینه تکان نخورد. پشت کرد. خریدهایش را زمین گذاشت. داخل آینه رفت. شانههای آینه را مالید. چرخید. یکی بیرون آینه دست تکان داد با خریدهایش رفت. داخل آینهمنتظر ماند.
سیویکم تیر ۱۴۰۲– تهران
داستانک «صدای پنجرهها»
شبها سگ از خیابان رد میشود. جلوی برخی از پنجرهها میایستد. باید دنبال خانه تازه برای اجاره بگردیم. ناصرخسرو هم رفتم داروهایش پیدا نمیشود. گریه نکن درست میشود. خیلی دوستت دارم. من هم. سرت خونیاست. تصادف کردم. حاضر نیست حتا برای احتیاط روسری را دور گردنش بیاندازد. این قابلمه غذا را میبرمبرای همسایه. یک کاریش میکنم. سیاوش تلفنش را جواب نمیدهد. این همه برایشان کارکردم. همه پولها رایکجا برداشت و رفت. حیف بود. خیلی جوان بود. دوباره این سگ سیاه بوگندوی فضول پیدا شد. گمشو. سگصحبتهای آدمها را میشنود. محل سگ به هیچکدام نمیگذارد. رد میشود.
سیام تیر ۱۴۰۲– تهران
داستانک «عشق تو مرا کشت»
گمان میکنم تو را خوب بشناسم. نگاههای عاشق شرمگین. قلب چاقو خورده روی دست چپ. زخمی عمیق بالبههای برگشته روی صورت. اخم. مدتها مرد رویاهای همه شبهای من. گوش بزنگ کوبه در. شاید بهخواستگاری بیایی. اما نیامدی. هرگز. تو آن سنتهای مسخرهات را بیشتر از من دوست داشتی. امانتداری. مرا دو دستی تقدیم آن تاجر پیر هافهافو کردی. تو یک ترسو هستی نه یک عاشق. به آینه دروغ نگو. عشق منتو را نکشت. نکشت. تو از پیش مرده بودی داش آکل.
بیستونهم تیر ۱۴۰۲–
داستانک «پرنده مردنی است»
پنجره را باز کرد. با آواز خواند: پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. گنجشگهای درخت کنار پنجرهترسیدند. رفتند. پرستوها هم. کلاغ ماند. فردا. پنجره باز. آواز. پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. کلاغغار غار کرد. روز سوم. پنجره. همان آواز. کلاغ مقابل پنجره بال بال زد. روز چهارم. پنجره. آواز. کلاغ بالای سرآوازخوان خرابکاری کرد. روز پنجم. پنجره را باز کرد. به کلاغ نگاه کرد. چتر را روی سرش گرفت. با آواز خواند: پرواز را به خاطر بسپار کلاغ مردنی است. کلاغ به چشمان آوازخوان چشم دوخت. گفت: خودت خواستی.
بیستوهشتم تیر ۱۴۰۲–
داستانک «دزد»
سر یک چهارراه اتفاق افتاد. دختر از روبرو آمد. بیمقدمه پسر را بغل کرد بوسید خندید رفت. پسر با عجله جیببغلش را لمس کرد. کیف پول سر جایش بود. سوئیچ اتومبیل هم. از بدگمانیش کمی شرمنده بود. ناگهان فهمید. فریاد زد دزد دزد. دزد را بگیرید. قلبم قلبم را ربود.
بیستوهفتم تیر ۱۴۰۲–