Dr.Mahmoud Javid

پونتیلای عاقل یا مست

بدون پاسخ/5

کتاب گنج پنهان است. تا کتاب را ورق نزنید. «روحِ تشنه دانستن، زیستن» سُر نمی‌‌خورد، وسط برگ‌های کتاب. گنج، بی‌تلالو، هرگز کشف نمی‌شود. شروع کتاب‌ها، همانند برقِ سکه‌های زرین است. آدمی را مست می‌کند،شیفته به دنبال خودش به جزیره گنج می‌‌کشد. گاهی شروع کتاب‌ها را نقل می‌کنم، شاید شما هم شیفته خواندنآن کتاب شدید.

ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی

نوشته برتولت برشت

ترجمه رضا کرم رضائی

پیش‌پرده‌خوان، به عنوان یک حقیقت، بر سختی دوران تاکید می کند.سپس، ما را دعوت می‌کند «مضحکه‌ایسرشار از  خروار، خروار خنده» ببینم. نمایش در باره «مالکی پرخور و بی‌مصرف»  است. مالک همه جا ولمی گردد و می خواند:

تابستان بی‌شب، روی رودهای آرام

دهکده‌های قرمز بیدار،

بیدار از بانگ خروس

و  با این مقدمه، بی‌مقدمه، ما را به پای میخانه‌ای می‌نشاند،که بوی گندِ مستی، زودتر از شراب، بینی‌مان را پرمی کند:

گارسون چند وقته اینجائیم؟

_دو روز آقای پونتیلا

آقای پونتیلا، یک ارباب است، یک مالک مست. او به میزان تحمل نوشیدن مشروبش افتخار می کند. ارباب، همهکسانی که زودتر از او، در برابر مشروب از پا افتاده‌اند، به باد سرزنش گرفته است؛

دکتری که روز اولِ مشروبخواری، کُری‌خوانی‌اش، تمام شده است. رییس ایستگاهی که ساعت هفت شب اول،کله‌پا شده است. دواخانه‌چی‌ی که غیب شدهو قاضی که همانجا افتاده است. یک نمونه بد برای ملت. قاضی‌یکه نتوانسته در یک رستوران بین‌راهی خودش را نگاه دارد.

سپس، خوی مالکیت ارباب،از بین مستیِ شراب، بالا می‌آید:

امروز چند شنبه‌س گارسون؟

_شنبه آقای پونتیلا.

باید جمعه باشد، پس تو هم بگو جمعه است و یک بطر مشروب بیار.

_اطاعت آقای پونتیلا

حالا که پونتیلا حس خودخواهی‌اش، ارضا شده است؛ چشم‌هایش کمی باز می شود و شوفرش «ماتی» راگوشه بار می‌‌بیند. ماتی عصبانی است. او به  دو روز ماندن داخل ماشین در جلوی بار اعتراض دارد. گفتگویآن‌ها، به سمت و سویی می رود، که پونتیلا، شوفرش را به نوشیدن مشروب دعوت می کند.

ارباب با تعریف خاطره روزی که جان سوسکی را نجات داده است،  برای مهربانی خودش شاهد می‌آورد. سپسمی‌گوید، عقیده راسخ دارد، که به نوکرها باید کباب داد، نه اینکه آنها را کتک زد. البته ممکن است،رفتارهای غیر معقول هم گاهی از او سر بزند. اما، دست خودش نیست. چون بیمارست، حمله‌ی است. در آنمواقع، دنیا را طور دیگری می‌بیند. آدمی عاقل و حسابگر می شود. به سعادت بچه‌هایش هم فکر نمی کند. حتاحاضرست، از روی جسد خودش هم رد شود. به همین دلیل، می نشیند در این مواقع  حساب می کند، برای اینکهجنگلش را نفروشد، خودش را بفروشد و با خاله شوهر دخترش ازدواج کند . ارباب پونتیلا تنها درمانش را شراب  می داند.

ماتی فرصت می کند، در فاصله شراب نوشیدن، از روزگار بی‌پولی، به دنبال اخراج از کار قبلی بگوید. از اینکه،به قول خودش، به خاطر جن دیدن ، از خانه قبلی، بیرون انداخته شده است. در حقیقت، چیزهایی دیده بود، کهنباید می دید.

نمایش با ترسیم تصویری واضح از ارباب و شوفرش، ما را مشتاقِ حضور در ماجراهای بعدی می کند. اربابیکه حالا به خوبی می‌دانیم، به وقت مستی، به سر عقل می‌آید. درست تصمیم می‌گیرد. سرنوشت آدم‌های اطرافشرا به پای ترس‌ها و مصلحت‌ها قربانی نمی‌کند. اما به محض  هشیاری، بی‌عقل می‌شود. محاسبات خشک، جایاحساسات بشردوستانه را در وجودش می‌گیرد. تصمیم‌های غیر انسانی اتخاذ می کند. در اثر تعارض وتناقض‌های درونی از پا می‌افتد. غیر‌قابل تحمل می‌شود. تا پایان نمایش چشم بر کتاب دوخته، از همه جهانمی‌بُریم، تا ببینم که کدام وجه ارباب به پیروزی می‌رسد.

دکترمحمودجاوید

بیست آذر ۱۴۰۱

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *