«تغییر»
با واژگان رکیک حال میکرد. منتقدانش را احمق میخواند. اطرافش را با کلمات بوگندو تزیین کرده بود. یک روزبه خودش آمد. دید تنهاست. غسل کرد. شمع روشن کرد، عود دود. قسم خورد، عوض شود. برای شروع نامش رابه «بوگندوی تازه» تغییرداد.
دکترمحمودجاوید
بیستویکم اردیبهشت ۱۴۰۱– تهران
«از باد خبری نبود»
گاهی باد هوا را عوض میکند. چند روزی بود از باد خبری نبود. هوا گرفته بود. بچهها خسته بودند. دلشانمیخواست هوایی عوض کنند. پول برای مسافرت رفتن نداشت. از باد هم که خبری نبود. به نهضت خودکفاییپیوست. حسابی هوا را عوض کرد
دکترمحمودجاوید
بیستم اردیبهشت ۱۴۰۲– تهران
«اذیت بو»
اجازه میدهید پنجره را باز کنم. بو اذیتم میکند. نمیدانم شاید برمیگردد به خاطرات دوران کودکی. به زمانیکه پدرم داخل اتاق خوابیده بود. نمیخواستم کنارش بمانم. بو اذیتم میکرد. میترسیدم. جسد هیچ شباهتی بهپدری که میشناختم نداشت. الان از تنها ماندن با شما نمیترسم. فقط بو اذیتم میکند. اجازه میدهید پنجره راباز کنم.
دکترمحمودجاوید
نوزدهم اردیبهشت ۱۴۰۲– تهران
برداشتی آزاد از کتاب دلبستگیها
«شیشه»
شیشه را کامل بلعیده بود. حالا مری و معده و رودهاش را واضح میدید. حتا کبد و پانکراسش را. اما مردم کوربودند. وضوح دید جدید او را نمیدیدند. میخواستند به زور او را بستری کنند. شیشه عینک را خارج کنند. بدتراز همه همکارش بود. شرایط او را درک نمیکرد. پول عینکش را میخواست.
دکترمحمودجاوید
هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۲– تهران
برداشتی آزاد از کتاب دلبستگیها
«احتیاج»
احتیاج داشتم کسی به من گوش دهد. با هر کس که میشناختم صحبت کردم. اغلب فرصت نداشتند. برخی بهمن خندیدند. عدهای ناسزا گفتند. گروهی مرا دیوانه خواندند. اما برایم مهم نبود. من احتیاج داشتم کسی به منگوش دهد. نگهبان. نگهبان. لعنتی گوشهای که کندهام، برایم بیاور. من احتیاج دارم کسی به من گوش دهد.
دکترمحمودجاوید
هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۲– تهران
برداشتی آزاد از کتاب دلبستگیها
یک پاسخ
داستان تغییر و احتیاج از نظر من نمره عالی داشتند.