«خجالتی»
«تسلیم» من خجالتی بودم، اهل رودرواسی. صد البته میدانم هنوز هم شخصیت خجالتیام، گوشههایِ کمجانِ وجودم–مترصد فرصت– قلیان چاق میکند. …
داستانک «یک روز معمولی»
داستانک با کلمات برشی از قصهی غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانک نویس به سنت تاریخی زیست بشر، …
پلهای مدیسن کانتی – عشق روی پل
پیش از شروع بیرون شب میرسد. ما میان جمع خانواده، پشت دیوارهای امن خانه، از ناشناختههای پنهانِ دل شب نمیهراسیم. …
داستانک «بوسه»
«بوسه» مجله هنوز گرم بود. صورتش را به آن چسباند. بوسید. پسگردنی. دکترمحمودجاوید دهم خرداد ۱۴۰۲– تهران «آگهی استخدام» شاید …
داستانک «شیشه»
«تغییر» با واژگان رکیک حال میکرد. منتقدانش را احمق میخواند. اطرافش را با کلمات بوگندو تزیین کرده بود. یک روزبه …
داستانک «من ته تغاری هستم»
زنگ در را میزنند. همه به من نگاه میکنند. من ته تغاری هستم. دلم نمیخواهد دیگر در را باز کنم. …