صفحات آلبوم را ورق زد. عروس و داماد به دهانِ هم عسل میگذاشتند. دستهایی شاد، در پس زمینه دست میزدند. خانمی آن بالا، قند میسابید. شیرینکام. پسری سوار سهچرخه بود. محکم. خدا قوت. دختری پستانک به دهان داشت. زل زده بود توی دوربین. گوگولی مگولی. پدر و مادر با بچهها در تخت جمشید. همیشه به شادی. پسر نوجوان با کاپ دوچرخه سواری. ایول. دختر پشت میز شطرنج. باعث افتخار. پسر کنار پدر با لوح برتر در دست. زنده باشی. دختر با لباس دانشگاه. چقدر هم بهش میاد، پدر و مادر با لباس سیاه، کنار قابِ عکسِ دختر و پسر. لعنتیها. آلبوم را بست. وسایل دزدی را همانجا گذاشت. پاورچین از خانه خارج شد.
دکترمحمودجاوید
نهم بهمن ۱۴۰۱ – تهران