فرش سرخْ نقش خانه ما ثروتمند بود. زیرش سکه و اسکناس بیحساب خوابیده بود. روزگاری بود که پول توجیبی برای ما واژهی ناآشنا بود. به وقت نیاز گنجِ فرش، دستگشاده، پول به کفِ ما میگذاشت. ولع پسانداز پول برای پسآینده نداشتیم. اولویتهای نخستین خانه ما چیزهای دیگری بود. اخلاقی زیستن. آدمها را همانطور که هستند پذیرفتن. شبها دور سفره شام همه جمع بودن. مال گوشه هال بود. نگران انبوهسازیش نبودیم. انبوهْ کتابخواندن، فیلم دیدن، به نخ پرواز بادبادکها دلسپردن، اولویت کودکِ راه به بزرگی بود. بینیازیی که مدل ذهنی مرا هنوز که هنوز است، راهبر است.
تشنگی اندیشهورزی، تنفس در باغِ بینشهای متفاوت، لذت تماشای گوناگونی شیوه زیستِ آدمها، برجِ بلندِ تربیتِ پرورش ساخته کودکی تا بالغی من است. حالا که سالهاست، فرش سرخ هال خانه پدری با پولهای زیرش رفته است. انبوه کتابها در انبار به تنگی نفس میکشند. حواسم به ارزش مال در روزگار تورم چاق قطار پیشرفت هست. حواسم هست اما توجهم به گنجْ یافت خوابیده در جهانِ دانشِ متحولِ نوین بیشتر است.
دلم نمیخواهد فرصت متفاوت زیستن را با پولهای پنهان به زیر فرش سرخ تاخت زنم. دارم برجهای خودم را میسازم. به بلندای اندیشههایی که میزیم. به بلندای زندگی.
دکترمحمودجاوید
چهارم خرداد ۱۴۰۲- تهران
یک پاسخ
واحدی از آن برج می خواهم
ورودی آن فرش قرمز انداخته اند!!
ورودیه!!!
اندیشه ورزی
بینش متقاوت
کودکی که تجریه پرواز با دنباله بادباک را دارد
بلوغ
مزاحم نمی شوم
من آن قدر ثروتمند نیستم