داستانک «یک روز معمولی»
داستانک با کلمات برشی از قصهی غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانک نویس به سنت تاریخی زیست بشر، …
داستانک «مجنون»
داستانک «شولاپوش» در سمت تاریک حیاط شب ایستاده بود. کلاه بر سر کشیده، عصا به دست. صورتش درست دیده نمیشد. …
«فیلم ۵ تا ۷ یا عشق پری دریایی به نویسندهای دلمرده با درون شاد»
زیاد فیلم میبینم. گاهی وقتها احساس میکنم، جای فیلمها و من عوض میشود. آنها روی صندلی سینما مینشینند، تجربه زیست …
داستانک «وقتی برگشت»
دریا. آبی روشن. موجها آرام. کفآلود. وارد آب شد. وقتی به ساحل برگشت. مادرش نگران. منتظرش بود. دریا. آبی خاکستری. …
پای صحبت آینه قسمت چهارم- آفوریسم
پای صحبت آینه، گزینگویههایی است که جلوی آینه وجودم مینشینم، بیتزویر، بینقاب، به خودم میگویم؛ خودِ خودم. شاید حواسم جمع …
«خورشید بیغروب»
مادرم همیشه می گفت: پدر باشد، حتا همچون یک چوب خشک نمی فهمیدم موی سیاه، جای به سپید باخته، اندیشه …