داستانک «یک روز معمولی»
داستانک با کلمات برشی از قصهی غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانک نویس به سنت تاریخی زیست بشر، …
داستانک «مجنون»
داستانک «شولاپوش» در سمت تاریک حیاط شب ایستاده بود. کلاه بر سر کشیده، عصا به دست. صورتش درست دیده نمیشد. …
داستانک «رسوایی»
داستانک «دستمال» همیشه به زن میگفت: شانههایت را برای گریه کردن دوست دارم*. با هم اختلاف پیدا کردند، زن وسایلش …