داستانک «چتر سوراخ»
چترش پر از سوراخ بود. زیر باران و برف با چتر میرفت. خیس خیس میشد.حاضر نبود چتر را عوض کند. ازکودکی با هم بزرگ شده بودند. روزهای گرمِ تابستان چتر را بالای سرش میگرفت، خیسِ باران میشد.
شانزدهم مرداد ۱۴۰۲– تهران
داستانک «سر در خواب»
به خانه که میرسید میخوابید. شمشیرش را میکشید. سرِ اژدها را میزد. دیو سفید را سر میبرید. سریبرای سگِ سه سرِ درنده باقی نمیگذاشت. سر مار عظیمالجثه فیلخور را قطع میکرد. همسرش نماند. جداشد. نمیتوانست با آن همه سر داخل یک اتاق بخوابد.
پانزدهم مرداد ۱۴۰۲–تهران
داستانک «پاپیچ»
با نشستن خورشید به خانه رسید. جلوی آینه ایستاد. پاپیچ خودش شد. زمین خورد.
چهاردهم مرداد ۱۴۰۲– تهران
داستانک «ساپورت»
آواز. زیبایی اندام. قضاوت. ارث کامل. رقص. ازدواج بدون اذن پدر. دوچرخه سواری. نشستن روی صندلی پشتراننده اتوبوس. باله. تماشای مسابقات فوتبال کشتی شنا در استادیوم. ساپورت و … برای دختران ممنوع بود. مرد شد.
سیزدهم مرداد ۱۴۰۲–تهران
داستانک «چهره دستپاچه»
با دستپاچگی یکی پس از دیگری چهرههای گناهکار شرمنده سرباز خبردار ایستاده مطیع بچه خوب احمقبالفطره گانگستر فرشته و هیولا را بخود گرفت. چهره خودش را گم کرد.
دوازدهم مرداد ۱۴۰۲–تهران