داستانک گاهی از فربهای خودش شرمگین میشود، رژیم لاغری میگیرد. گاهی هم برای خاموشکردن صداهای مزاحم بیرحم میشود.
داستانک دلتنگ شبهای عاشقی است. برای نگهداشت معشوق قولهایمتعدد میدهد. دلش میخواهد شعر شود.
داستانک حساس است با نیش زنبوری میمیرد. پل شکسته سر راه رابه بهانه آب مروارید نمیبیند و تا بتواند میخوابد. مبادا مجبور شود داشتههایش را بفروشد. ارزان.
داستانک «عاشقی»
قول میدهم دیگر ظرف نشورم. غذا درست نکنم. خانه را جارو نکشم. حرفهای شاعرانه نزنم. صبحها دوش نگیرم. ادکلن استفاده نکنم. کتاب نخوانم. فیلم نبینم. موسیقی گوش ندهم. هر روز نمیتوانم، اما سعی میکنم گاهی حرفهای زشت بزنم. سرمست تماشای تو نشوم. بوسههای مهر بر لبانت نبافم. مرد ادامه داد: لطفا بمان. از من جدا نشو. زن نشنید. نمیخواست. دفتر طلاق را امضا کرد. با شتاب رفت. نوبت شیمی درمانی داشت.
دهم آبان ۱۴۰۲–تهران
.
داستانک «شبهای دلتنگی»
خسرو و شیرین زوج خوشبختی بودند. خسرو صبحها کار میکرد. شیرین عصرها. شبها برای شام بیرون میرفتند. خسرو به رستورانهای سنتی میرفت. با رفقای دوره نوجوانی خوش بود. شیرین رستورانهای سبک ایتالیایی را دوست داشت. با اعضای انجمنهای ادبی محفل میساخت. شب که به خانه برمیگشتند، دلشان برای هم تنگ تنگ شده بود.
نهم آبان ۱۴۰۲–تهران
.
داستانک «شعری بر بال پروانه»
در باغ به قصد تفرج قدم میزد. میان گلها پروانهای با بالهای آبی دید. زیبا با نقش فرش. با خودش گفت. اگرشعرم بر روی پروانه نویسم، با پرهای او به آسمان شهرت پرواز میکنم. خودش را در حال امضا دادن زیر نور توجه رسانهها تصور کرد. بیدرنگ پروانه آبی را گرفت. پروانه قرمز. زرد. قهوهای. سفید. میکروسکوپ و ابزار نوشتن تهیه کرد. اما شعرش را بر تن هیچ پروانهای ننوشت. هیچوقت شعر نسروده بود.
هشتم آبان ۱۴۰۲– تهران
.
.
داستانک «حساسیت»
به نیش زنبور حساسیت شدید داشت. خردسال بود که فهمید. اگر به موقع پرسنل فوریتها نرسیده بودند مرده بود. فصل انگور که میشد پیاده از خانه بیرون نمیرفت. پنجرهها را باز نمیگذاشت. مگس کش دستی، حشرهکش و روزنامه در همه اتاقها دم دست داشت. حتی توالت. همسرش از وقتی داستان حساسیت را فهمیده بود، نفستنگی میگرفت. پنجرهها را باز میکرد.
هفتم آبان ۱۴۰۲–تهران
.
داستانک «پل شکسته»
قطار به سرعت به پل نزدیک میشد. پل شکسته بود. میتوانست ببیند. همه ترسهای دنیا روبرویش بودند. فریاد زد. هیچ صدایی از دهانش خارج نشد. هیچکس کاری نمیکرد. ترمز اضطراری را کشید. کار نکرد. در قفل بود. دستگیره پنجره را کشید. باز نشد. به مسافران نگاه کرد. صورتشان چشم نداشت. گوشهایشان دودکش بود. ترسخندهاش گرفت. با خودش گفت حتما دارد خواب میبیند. سر جایش آرام نشست. سقوط قطار به داخل دره را تماشا کرد.
ششم آبان ۱۴۰۲– تهران
.
.
داستانک «مروارید»
سروش غیبی مروارید به گوشش زمزمه میکرد. بارها به زیر آب رفت. نوجوانی. جوانی. جستجویی بیثمر. صدفها برای او مرواریدی نداشتند. دیگر زیر آب نرفت. به سراغ مرواریدهای روستایشان رفت. خواستگاری کرد. نپذیرفتند. به شهر مهاجرت کرد. مروارید دوزی زد. تاج، نیمتاج، گوشواره، گردنبند، لباس. نگرفت. به خودش آمد. به مروارید دیگر فکر نکرد. روزی یا شاید شبی دید که درست نمیبیند. در آینه با دقت به چشمانش خیره شد. مروارید آنجا بود. به شکل آب.
پنجم آبان ۱۴۰۲– تهران
.
داستانک «فروشنده»
مرد را نشان داد پرسید: او کیست؟ زن به سیگارش پک زد گفت: فروشنده است. حرفهای. هر چی دم دستش باشد میفروشد. پسرش. دخترش. خواهرش. من.
چهارم آبان ۱۴۰۲– تهران
.
داستانک «سکوت وحشی»
زوزه خودروها، فرصت طلب درز پنجره بودند. مرد گوشهایش را میگرفت. سرش را زیر بالش دفن میکرد. بیاثر. باز خودروها در چینهای مغزش ویراژ میدادند. به روستا رفت. خانههای ییلاقی. باغهای بزرگ. سکوت سبز. تنش را به خورشید سپرد. برهنه. زیر باران، خیس قدم زد. باد را میان رقص برگ درختان به تماشا نشست. سکوت رنگی. با صدای پای آب شاعر شد. شباهنگام ماه را تماشا کرد. سکوت وحشی. یک شب صدایی سکوت مهتابی شب را خش انداخت: عوعو عوعو. سگی سفید بود. خالخالی. خواب از چشمان مرد گریخت. قرار این نبود. کارد آشپزخانه را برداشت. تیز. پشت سرش پنهان کرد. به سراغ سگ رفت. خالخالی با دیدنش دُم جنباند: عوعو عوعو. خودش را روی سگ انداخت. دستش را دور گردن خالخالی حلقه کرد. خون ریخت. چشمان سگ خاموش شد. چال کرد. دستانش را شست. خودش را در آینه برانداز کرد. دست و صورتش پر از خال شده بود. ترسید. جیغ زد: عوعو عوعو.
سوم آبان ۱۴۰۲–تهران
.
داستانک «خواب صبحگاهی»
شبها دیرهنگام میخوابید. صبحها خواب میماند. زود خوابید. خواب ماند. ساعت شماطهای خرید. زنگ گذاشت. صدای تیک تاک ساعت نمیگذاشت بخوابد. صبح خوابش برد. عقربههای ساعت را کند. صبح از خواب پرید.
دوم آبان ۱۴۰۲– تهران
.
داستانک «رژیم لاغری»
سنگین وزن بود. ترازو کرد: ۱۴۰ کیلوگرم. گردشگری در مناطق کوهستانی را شروع کرد. اورامانات تخت. درهها و کوههای پوشیده از درخت. سرسبز. خانههای سبک ماسوله. وزن: ۱۴۰. تبریز. پارک شاه گلی. تلهکابین عینالی(عون بن علی). کندوان و خانههای کنده در دل سنگ. وزن: ۱۴۰. مشهد. کوه سنگی. پلههای خوشمنظره. وزن: ۱۴۰. تهران. درکه. کوهستانی بلند با درههای پُر آب. وزن: ۱۴۰. قزوین. قلعه الموت. همنشینی با حسن صباح. ۱۴۰. نور. پارک جنگلی کشپل. جنگل و آب گرم لاویج. بهشت طبیعت. ۱۴۰. کوهرنگ. سرچشمه زایندهرود و کارون. یخچالهای دائمی. ۱۴۰. ۱۴۰. ۱۴۰. حتی یک کیلو هم از وزنش کم نشده بود. تماشای فیلمهای مستند گردشگری را متوقف کرد.
یکم آبان ۱۴۰۲– تهران
.