Dr.Mahmoud Javid

خاطرات

مطالب اخیر

داستانک با کلمات برشی از قصه‌ی غافلگیرانه‌ی زندگی را تعریف می‌کند. خیلی کوتاه.

داستانک «خونگیری»

داستانک با کلمات برشی از قصه‌ی غافلگیرانه‌ی زندگی را تعریف می‌کند. خیلی کوتاه. داستانک‌نویس به سنت تاریخی زیست بشر، ارزش …

«خجالتی»

«تسلیم» من خجالتی‌ بودم، اهل رودرواسی. صد البته می‌دانم هنوز هم شخصیت خجالتی‌ام، گوشه‌هایِ کم‌جانِ وجودم–مترصد فرصت– قلیان چاق می‌کند. …

«قصه آبی عشق»

«مهمانی»  نمی‌خواهم تو باشم حتی خودم هم می‌خواهم همه‌ی چشمانی باشم که از بیرون تو را بِهْ به آذین نشسته‌اند …

داستانک «بدو بیا بدو»

داستانک تغییر فصل را می‌فهمد. می‌داند مادر برای یک نوجوان همه ثروت دنیاست. همانطور که آدم برفی برای کودک خردسال …

«مداد رنگی‌ها سبزه نیستند»

رنگ پوست من سبزه است. نمی‌دانستم چنین رنگی هم وجود دارد. حتی در جعبه‌های  مداد رنگی‌ ۳۶ رنگ هم پیدایش …

«روزی که نبود»

نام و چهره آموزگار کلاس اول ابتدایی‌‌م را یادم نیست. فقط می‌دانم دست‌های بزرگ سنگینی داشت. هنوز هم سنگینی آن …

داستانک «چسب ستاره»

«چسب ستاره» ستاره‌ای از آسمان افتاد. نردبان گذاشت. ستاره را وسط آسمان چسباند. در آینه نگاه کرد. ترک‌های زبانشداشت زیاد …

««مَ مَ من… شَ شَ شَ شهید شُ شده‌ام» یا روایت کتاب «عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک»

کثیف است کابوس خون عقرب دست‌های بسته خون. جنگ. جوانی‌ها را با خودش درون خون می‌کشد. نخل باردار راسقط می‌کند. جنگ. چکمه‌های …

زایش خورشید

زمستان های قدیم سرد بود. شب‌ها طولانی. برف زیاد می‌بارید.سفید. لوند. سرخوش. رقاص. پهنه آسمان تاگسترده زمین صحنه رقص. رقص …

چراغانی آینده

زنگ نذری در خانه پیچید. مادر در را باز کرد. دختر همسایه لبخند زد. «بشقاب شله زرد» در دست هایش …