Dr.Mahmoud Javid

«خودواگویه‌های خوابِ بیداری»

{تعداد} پاسخ ها/5

گاهی فکر می‌کنم، به جهانی که صبح دلت نمی‌خواهد خواب را از چشمانت بشویی مبادا حجم کثیف ناجوری‌ها، حس انزوا، پس‌زدن، تنهایی، نادیده گرفتن، چهره جانت را بگیرد. و بمانی لهیده، بی‌انگیزه، دلخور، خشم‌انباشته، خسته، در تخت بی‌خبری‌ها، شاید، شاید پاسخی برای چراهای بسیار بیابی، بیابی. که نه نمی‌یابی. مجبوری دیر یا زود خودت را بکشی به بیداری مهاجم بی‌رحمی که سلسله زهرهای بی‌مدارای بی‌توجهی را تلخکامی تازه‌ تو می‌کند و تو فریز یا نه تلوتلوخوران، چاشت نکرده، به شب رسیده‌ای. آویزان میان خواب تخت پُر کابوسی که یادت بماند یا نماند، همه پگاه تا شامگاهت را ربوده است.

گاهی فکر می‌کنم، شاید، شاید روزی میان این رفت و برگشت‌های هذیانی خواب و بیداری، خود مظلوم رنج‌دیده نادیده‌ات را گوشه چشمی نظر کنی. بی‌خیال همه از دیگران انتظار‌ها شوی. بپذیری کار تو فقط یکی است. حداکثری که قالب تنگِ تنگ‌نظری‌ها، دزدی‌ها، بی‌کفایتی‌ها، پیش‌داوری‌ها، بکن‌ نکن‌ها، به تو فرصت خودبودن می‌دهد، بشوی.

بشوی، بشوی که شسته شوی به آب خودقدردانی. شاید کابوس‌های خواب برود یا نرود. شاید دیوارهای زندان نادیدگی فرو ریزد یا نریزد. اما بی‌شک تو زنده می‌شوی. جاری می‌شوی همچون چشمه‌ساری که مسیر دریا اقیانوس جهان را می‌شناسد. نمی‌گذارد سیاهی‌ها سیاهش کنند. قطره قطره پوست‌های لک را می‌اندازد. پوست می‌اندازد. می‌اندازد. تا خود، جرعه آب گوارای زمین زمان جهان شود. گاهی فکر می‌کنم.

بیستم دی ۱۴۰۲تهران

«من به وقت ناچیزی زندگی، خون‌ده بودم»

«مداد رنگی‌ها سبزه نیستند»

«روزی که نبود»

«بزرگراه‌های امروز، جاده‌های قدیم»

«پشت ترس‌هایم نمی‌مانم»

کلمات عاشقش بودند یا شاید او عاشق کلمات بود

فیلم بدو لولا بدو: بعد از بازی قبل از بازی

این مطلب را به اشتراک بگذارید

یک پاسخ

  1. گاهی فکر می کنم
    چرا
    وقتی می نویسد
    کسی نمی پرسدش
    برای که می نویسی
    برای چه می نویسی
    وقتی می نویسم
    می گویند
    برای که می نویسی
    برای چه می نویسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *