Dr.Mahmoud Javid

فیلم بدو لولا بدو: بعد از بازی قبل از بازی

بدون پاسخ/5

فیلم «بدو لولا بدو» تصویری فلسفی از لحظه‌های سرنوشت و انتخاب‌های آدمی‌ است. صبر نکردن، زود رسیدن به جایی که نباید آن لحظه آنجا باشید؛ یا برعکس تاخیر به دنبال برخوردی تصادفی با کالسکه بچه که غفلتی سرنوشتی را می‌زاید. فیلم «بدو لولا بدو» پرنده‌ زندگی را با دو بال سرنوشت و انتخاب بارها در آسمان تکرار پرواز می‌دهد. به زمین می‌نشاند.

.

سرنوشت چیز عجیبی است. با ثانیه‌ای بودن یا نبودن، با گرفتن تصمیمی کوچک خیلی کوچک، جابجا می‌شود. شتاب بورزید. صبور نباشید. تسلیم نشوید. بخواهید در جا، به هر قیمتی، اشتباهی را جبران کنید. هزینه سنگین‌تری خواهید داد. مرتب آب و خاک و باد و آتش زندگی را می‌رقصانند، تا آدمی چشم‌یاد شود که  درست حرکت کردن و دویدن در مسیر سهم اوست. باقی امانتی است که باید به دست جهان هستی سپرد. با ترنم آواهایش به اقیانوس هستی ره جست. کج فهمی است که بر توسن کار اشتباه برای جبران اشتباه سوار شد و رکاب زد.

.

«انسان شاید اسرار امیزترین گونه موجودات بر روی سیاره ماست. معمایی بدون جواب. ما کی هستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ به کجا می‌رویم؟ از کجا چیزهایی که فکر می‌کنیم بلدیم، آموخته‌ایم؟ اصلا چرا باید به چیزی اعتقاد داشت؟ پرسش‌‌هایی  بی‌شمار درجست‌وجوی یک پاسخ. پاسخی که پرسشی جدید را در پی خواهد داشت؛ و پاسخ و پرسش بعدی. اما آیا در پایان این همان پرسش همیشگی با همان پاسخ همیشگی نخواهد بود

.

قفل کردن موتور ربطی به میزان زمانی که روی آن نیستی ندارد. دزد، شکارچی ثانیه‌های غفلت است.

.

فیلم «بدو لولا بدو» در باره دختری به نام لولا ست. سر قرار با دوست پسرش مانی به موقع نمی‌رسد. مانی مجبور می‌شود از مترو استفاده کند. با دیدن پلیس کیسه پول سهم خلافکاران را جا می‌گذارد. مردی بی‌خانمان کیسه پول را برمی‌دارد. ساعت دوازده خلافکاران منتظر دریافت پولشان هستند. مانی برای تهیه پول یا بایددزدی مسلحانه کند یا لولا از پدر بانکدارش پول بگیرد. زندگی فیلم خیلی با برنامه‌ریزی‌‌های ذهنی آن‌ها همراه نیست.

.

لولا روز را بد شروع  می‌کند. سیگار ندارد. جلوی دکه توقف می‌کند. موتورش را قفل نمی‌کند. مدل ذهنی‌اش درست تنظیم نشده است. توجهی به این موضوع ندارد که قفل کردن موتور ربطی به میزان زمانی که روی آن نیستی ندارد. دزد، شکارچی ثانیه‌های غفلت است. موتور را می‌رباید. لولا تاکسی می‌گیرد. سوار تاکسی حاضر غایب است. ذهنش هنوز در صحنه باختن موتور است. راننده تاکسی مسیر را اشتباه می‌رود. لولا حواسش نیست که نبایستی با ذهن گرفتار حرکت بعدی را آغاز کرد. عجله با حواس‌پرتی زمان را می‌دزدد. لولا برای رسیدن به مانی، در مسیر کسی و چیزی را دیگر نمی‌بیند. بی‌خانمان دزد را هر بار که می‌بیند، نمی‌بیند.  چون آنقدر احساس گناه می‌کند که یادش می‌رودپرسش‌های درست بپرسد. فقط می‌خواد پیش از ساعت دوازده کنار مانی باشد. پیش از آن‌که خلاف جان‌گیری کند.

.

«ما از اکتشاف کردن باز نخواهیم ایستاد؛ و انتهای همه اکتشاف‌ها شروعی دوباره خواهد بود. مکانی که برای اولین بار می‌شناسیم. تی اس الیوت»

.

نمی‌دانم شما هم مثل من در جاده زندگی همواره به دویدن بودید. حس جاماندن پاهای شتاب را بر سر آسودن‌تان می‌دواند.  روزمرگی زندگی پادشاهی با صدایی یکنواخت، تکراری بود: بدو محمود بدو. و من اغلب در حال دویدن بودمهنوز هم به گاهی هستم-. مثل اینکه برای رسیدن به زیستی که می‌خواستم دیگر فرصت چندانی ندارم. باید باید باید با نایستادن، دویدن دویدن دویدن، پیشاهنگام زمان غفلت‌ماندگی را جبران کنم. حتی وقتی به ظاهر نشسته‌ یا خوابیده‌ بودم. هیچ‌کاری هم نمی‌کردم. به دویدن بودم. شتابی ذهنی که تلاطمی در آرامش وجودم می‌انداختمی‌اندازد-. بعضی وقت‌ها یادم می‌رفتمی‌رودکه نیاز هست گاهی بنشینم استراحت کنم. با حوصله یک نگاه جدی به آدم‌ها اطراف کارها افکارم داشته باشم، که تا الان داشتم چه درست یا غلطی می‌کردم. اصلا مسیر را درست چیدم. راه‌های اشتباه را به موقع بریدم. وقتی با بحرانی روبرو می‌شوم، آنقدر یاد گرفتم که اسب شتاب تصمیم‌گیری شهودی را لگام بکشم. بدوم بدوم بدوم اما درست بدوم. اوضاع را آشفته‌تر نکنم.

.

«بعد از بازی قبل از بازی است. هربرگر»

.

فیلم «بدو لولا بدو»، فیلم جابجا کردن سرنوشت است. هر بار که لولا یا مانیدر سوپرمارکت/ تصادف باآمبولانسمی‌میرند، به آن‌ها فرصت دوباره برای شروع متفاوت در دل بحران می‌دهد. یاد می‌گیرند روی کمک کسی، در هیچ بانکی حساب باز نکنند. اطراف‌شان را درست ببیند، چرا که دزد زندگی‌شان در چشم‌انداز است. به جهان هستی ایمان بیاورند. با او پیمان ببندند. زندگی می‌تواند با زیرپایی سهوی بچه‌ای به جا آید، اگر حواسمان باشد. لحظه رسیدن لولا به میان گفت‌و‌گوی پدر و معشوقه‌اش نمونه مثال‌زدنی است. وقتی زود می‌رسد معشوقه زنی وفادار می‌ماند. اما تاخیر چند‌ ثانیه‌ای لولا داستان را عوض می‌کند. زن از مردی دیگر حامله است. در شروع سوم آنقدر لولا نمی‌رسد که پدرش گرفتار تصادف با خلافکاران شود. حرف‌ها هم نقش جان‌بخشی دوباره، دست‌آویزی برای زنده ماندن دارند. جادوی کلمات: لولا به مانی می‌گوید: چرا مرا دوست داری؟ مانی: چون قلبم به من می‌گوید تو بهترینی. یا در شروع دوم، مانی می‌گوید: اگر بمیرم، حتما تو با یک چشم سبز، ازدواج خواهی کرد.

.

کمکم کن همین یکدفعه. من به دویدن ادامه می‌دهم من منتظرم منتظرم.

.

«ای کاش نویسنده بودم تا چیزهایی را که نمی‌شود دید می‌دیدم. ای کاش یک دعاگو بودم تا منظورم را بیان می‌کردند، ای کاش یک جنگل بودم با درخت‌هایی که پنهان نشده‌اند. ای کاش شفاف و صادق بدون هیچ رمز و رازی بودم. ای کاش آدمی بودم که نفسش بند نمی‌آمد. ای کاش ضربان قلبی بودم‌ که به استراحت نیاز نداشت. کمکم کن همین یکدفعه. من به دویدن ادامه می‌دهم من منتظرم منتظرم

نهم دی ۱۴۰۲تهران

.

فیلم ۱۲ مرد خشمگین: پیش‌داوری

فیلم بهار تابستان پاییز زمستان و بهار؛ شعری با دیوارهای ذهنی

«فیلم ۵ تا ۷ یا عشق پری دریایی به نویسنده‌ای دلمرده با درون شاد»

نهنگ‌ِ شرمسار- جستاری در باره فیلم نهنگ

فیلمی در کاغذ بی‌خط، سَل‌لام سوسن جون

فیلم خانواده فیبلمن؛ بیرون آوردن سر از دهان شیر؛ 3 نکته کلیدی

فیلم افسانه هزار و نهصد، از دیدن پایانش حالم بد می‌‌شود

پل‌های مدیسن کانتی – عشق روی پل

فارست گامپ، چشم از توپ بر ندار- 9 مفهوم

این مطلب را به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *