نقش آینه
آدمها وقتی به سر و هیکلشان توجه میکنند، میفهمم. زیاد دیدم. از آن روزهایی که خودْ دیدن مادر پدر را جلوی آینه دیدم. کیفی، دیواری. نقش رنگ ماتیک بر لب خانمها، به وقت روز، شب. رژ لب زدن یواشکی دختربچهها. کرم مالیدن به دست و صورت زن و مرد. اصلاح سر و سبیل مردان. عطر، ادکلن. تا مسابقات زیبایی اندام آقایان. عضلات پیچیده برجسته روغن زده لخت زیر برق نور نگاهها، فلاشها.
.
شاد امید
میفهمم، زیاد دیدم، وقتی آدمها بدنهایشان را میپوشانند، میان لباسهای متناسب، زیبا، مد روز، رنگی یا حتی پوششهایی کهنهی گشاد بزرگ سیاه تیره. به امید روزهایی که اندازه شود.
دیدم مردمی که دوش میگیرند تا آب تن تازه شود، غبار چرک جسم بریزد.
کف میکنند با صابون گلنار، عروس، خارجی، یا شامپوی تخم مرغی، هداندشولدر.
.
در پوستین دیگران
اما،
زیاد دیدم. میبینم آدمهایی که برای سر و تن دیگران فکر میکنند. و نمیفهمم:
–دماغش را عمل کرده، زشت شده است.
–شوهران این خانمهایی که ژل به لبشان تزریق میکنند عجب مردهایی هستند.
–پسره را دیدی موهایش را مثل دخترها دم اسبی کرده است
–آقای فلانی را دیدی بوتاکس زده؟ فکر میکند با این سوزنها جوان میشود.
–روسریات را سرت کن/ در بیار.
–سیگار بکش/ نکش.
–ورزش بکن/ نکن و…
.
تنفکر
راستش، دروغ چرا. نمیفهمم در مغز برخی مردم چه اتفاقی میافتد که به جای زندگی غیر، فکر میکنند. حکم میسازند. من مدتی است آدمها را همانطوری که هستند میپذیرم. چه در نظرم خوددربهدر باشد، چه خودباور. صادق، پشت و رو. همیار، زیرپاییزن. قدردان، ناسپاس. سنتی، مدرن.
دورشان میگردم. گر وجهی برای ماندن، اتصال دیدم. بهره میبرم.
وگرنه دلآزار کسی نمیشوم. خودم را بلند میکنم. میروم. میمانم.
به اندازه کافی تنفکر خودم را دارم.
.
بیستوچهارم دی ۱۴۰۲– تهران
.
3 پاسخ
آدمها را همانطوری که بودند میپذیرفت
چون عقاب نگاه بالا به پایین
تن فکر و زیست،
ریز زیست ها در نظر و فکرش نمی آمد،
خوددربهدر باشند، یا خودباور. صادق، پشت و رو. همیار، زیرپاییزن. قدردان، ناسپاس. سنتی، مدرن،خجول، عجول، راهرو چاه یا فاتح قله ها، یا هرچه ،
شکارچی اتصالی بود برای بهره مندی خویشتن خویش،
فکر پوش
پوستین وارانه ی تفکر سیستمی
پوششی کهنه، گشاد، بزرگ، چرکتاب،
آیین و آیینه شکن
سلام
پرسید
خوبی ید
باور نکرد
اعتنایی هم نکرد
به اندازه کافی تنفکر خودش،
خود مظلوم رنجدیده نادیده اش را داشت