«جان خانه آسمانم تو هستی»
پشت در بسته زیر باران تابش داغ آفتاب باد پاییز میان برف نام تو را با قلبم نوشتم هیچ پاسخی …
«برگشتی»
در این خانه همه چیز کهنه است چراغ دفتر قلم میز صندلی شمع قاب عکس ساعت تقویم حتا عشق همه …
کلمات عاشقش بودند یا شاید او عاشق کلمات بود
بخشی از چهرهاش سوخته بود. از آن مواظب نبودنهای بچهگی. قابلمه آبگوشت روی چراغ علائالدین و برگشتن روی او. البته کمی …
«پُر پُر»
در مجالس عزاداری میگویم سپاس. چیزی نمیخورم. به اندازه کافی اندوه خوردهام. پُر پُر. از چشمهایم قطره قطره بیرون میزند. …
«روحِ زیبای عاشق»
آواز میخوانی شعر میسُرایی واژهها رقصگام حبسِ جسمَت را تاب نمیاورند بیرون میزنند به آسمان گیتی نامتناهی، جاوید کجا میروی؟ …
«خوابهای بیداری»
دیرگاهی است خوابها یادم نمیماند. تفاوتی ندارد کابوس باشد یا رویایی لذت بخش. دفن میشود در کهنه انبارهای فراموشی بیداری. …