Dr.Mahmoud Javid

وبلاگ

Blog

مطالب اخیر

«با شب آشتی کردم»

گفتی صبح می‌روم با شب آشتی کردم   آویزان عقربه‌های ساعت خدا شدم شاید کمی‌ بایستد یا حتا بهتر   عقربه‌هایش شکند  …

«دلتنگی»

چگونه از دلتنگی برای خوراک گوید؟ در را که باز می‌کند  بوی شعر  خانه را برداشته است کلمه‌ها را می‌نوشد …

«در این باغ زیبای تُهی»

امروز بوسه‌های تو یادم آمد  در این باغ زیبای تُهی  پشت پنجره امروز لب‌های تو یادم آمد لب‌های تو قرمز …

«پشت ترس‌هایم نمی‌مانم»

ساعتی به وقت شب، دوستی به مناسبت پرسید: زمان جنگ، نمی‌ترسیدی؟ گفتم می‌ترسیدم، به اندازه. اما پشت ترس‌هایم متوقف نمی‌شدم. …

«درد بی‌سوادی»

روزی پسرکی خرد گریست از درد بی‌سوادی آگهی نوشته‌ها، روی دیوار درشت و ریز، دهان گشوده زهرخندِ بی‌سوادی را به …

«فرش سرخ ثروتمند»

فرش سرخْ نقش خانه ما ثروتمند بود. زیرش سکه و اسکناس بی‌حساب خوابیده بود. روزگاری بود که پول توجیبی برای …