تماشای فیلم «دوازده مرد خشمگین» مرا به فکر فرو برد. دوباره دیدم مدل ذهنی پیشداورانهی سوگرا میتواند با انسانها چه بکند. به خصوص وقتی بر پایه زیستتجربه باشد. تلنباری عمیق زخمهای نامرادی. یاد روزهایی نه چندان دور افتادم. روزهایی که مردمی معمولی خشمگین بودند. عطش تماشای خشونت داشتند. ایستاده به دیده در میدان دار–شلاق شراب. در فیلم «دوازده مرد خشمگین» دیدم ۱۱ عضو هیات منصفه فیلم حکم پایان زندگی صادر کردند. برای نوجوانی از طبقه پایین اقتصادی، که فقط یک اسم یا یک عدد نبود. بیلرزش صدا. بدون بررسی آگاهانه. به کوتاهی آتشزدن یک سیگار.
.
موضوع فیلم «دوازده مرد خشمگین» سر راست است. قتل عمد با قصد قبلی.
محل وقوع جرم: محله پایین شهر ، مجاور ریل راهآهن. شب.
مقتول: مرد بزهکار خشن زنداندیده الکلی.
متهم: نوجوان، فرزند مقتول، مادرمرده–از ۹ سالگی–، جیببر، چاقوکش. از ۵ سالگی تحت ضرب و شتم پدرش بوده است–ساعت ۷ روز واقعه هم دوبار از پدرش کتک خورده–، پرورشگاهی. میگوید ساعت وقوع قتل در سینما فیلم میدیده. بازجویی اولیه مقابل جسد پدرش در محل وقوع قتل صورت گرفته است. اسم فیلم و بازیگرانش را به خاطر نیاورده. بعدها که به خاطر آورده دادستان نپذیرفته است.
ابزار جرم: چاقوی ضامندار، تک ساخت، غیرمتداول.
.
شاهدین قتل:
الف–پیرمرد همسایهی طبقه پایین. فقیر. لنگی پای چپ. صدای تهدید به قتل–میکشمت– متهم را در لحظه وقوع قتل، از داخل اتاق خواب شنیده است. پانزده ثانیه بعد پسر را موقع فرار در راهرو دیده است.
ب– خانم همسایه ساکن ساختمان روبروی آنسوی خیابان. ۴۵ ساله. خارش جای عینک روی بینی. مدعی است در شب وقوع قتل، از بین پنجرههای قطار در حال حرکت، چاقو زدن متهم به پدرش را دیده است.
هیات منصفه دوازده نفر هستند. مرد. هوا به شدت گرم است. اینکه داخل سالن مذاکره دادگاه کار نمیکند. برخی دلایلی دارند که نمیخواهند زیاد بمانند. تماشای مسابقه فوتبال آمریکایی، رسیدن به امور ۳ گاراژ که کارشان لنگ است، گرفتن تبلیغات. بعضی ظاهر آراسته اما درون آشفته دارند. اکثریت گرفتار پیشداوریهای سوگیرانه هستند. برای پذیرش حکم اعدام رای همه اعضا نیاز هست. یازده نفر بیهیچ بحثی متهم را گناهکارمیدانند.
.
«خدای من همیشه در هر جمعی یک مخالف پیدا میشود.»
دنیل کانمن برنده جایزه نوبل در کتاب تفکر سریع و آهسته جمله مهمی دارد. انسانها فکر میکنند که بر خلاف موجودات دیگر بر مبنای اطلاعات، بررسی و تفکر آگاهانه تصمیمگیری میکنند در حالی که واقعیت نشان میدهد بسیاری از تصمیم گیریهای ما شهودی، بیدرنگ و بر اساس شباهت با تجربههای گذشته است(نقل به مضمون).
.
.
«همه انسانها ممکن است اشتباه کنند»
به نوزده سالگی یک سالی در بابل زندگی پُر بارانی را نفس کشیدم. ساکن محله روبروی دانشگاه. مدل ذهنی سوگیر خراب. از مشهد که آمده بودم مردم شمال را پیچیده، سیاستباز و فرصت طلب تصویر ساخته بودم. بعدازظهرها به وقت خواب داخل کوچه فوتسال بازی میکردیم. توپ پلاستیکی دولایه. در حیاط و دیوار همسایه را به توپ بازی میبستیم. به تذکراتش محل نمیگذاشتبم. توپ که گاهی در حیاط میافتاد. با پررویی زنگ میزدیم. توپ را میآورد. پاره نمیکرد. میگفت اینجا بازی نکنید. به حساب ضعفش میگذاشتیم. مدل ذهنی حقیری بود. حقیقت مدارا را نمیدید. بگذریم. روزی مرا مهمان بیخبر آمد. قند به منزل نبود. روزگار قند کوپنی. بقالی قند آزاد نمیفروخت. دست به زنگ همسایه شدم. کاسهای بزرگ پر قند داد. یک من. به قرض گرفتم. بازپس نگرفت. هیچوقت. دیگر جلوی خانه همسایه مهربان فوتسال بازی نکردم. مدل ذهنی سوگیرانهام فرو ریخته بود. پاک.
.
فیلم «دوازده مرد خشمگین» حکایت تفکرات شهودی سرشار از پیشفرضهای چاهانداز ست:
محلههای پایین شهر مدرسه تربیت جنایتکارهاست. آدمهایی مثل این نوجوان وحشی و خطرناک هستند. شاهدان پرونده، کشتن پدر توسط پسر را دیدهاند. دلیلی ندارد دروغ بگویند. از چاقوی ضامندار یک نمونه بیشتر نیست. وقتی متهم به مقتول گفته میکشمت، پس او را کشته است. نفرت از پدر دلیل قتل است. بچههای لعنتی زندگی را به گند میکشند. ما قرار است یک نفر را روی سکوی اعدام بفرستیم. نبایستی بگذاریم از دستمان در برود.
.
تعصب طبقاتی، نداشتن عزت نفس، تعارض احساس عشق و نفرت نسبت به فرزند، عجله برای رسیدن به کار–تفریحهای شخصی، تاولهایی هستند که چهره واقعیت را در فیلم زشت میکنند:
وقتی بچه بودم به پدرم میگفتم قربان. حالا پسر ۲۲ سالهام دو سال است که با من حرف نمیزند. وقتی ۹ ساله بود، از وسط دعوا فرار کرد. ایستادم ازش یک مرد ساختم. ۱۶ ساله بود که مرا زد. حالا از من جدا شده، از من. لعنتی.
من مال یکی از همین محلههای پایین شهر هستم. سه سال کنار خط آهن زندگی کردم.
بلیط مسابقه فوتبال آمریکایی خریدم زود باشید تصمیم بگیرید پول بلیطم هدر میرود.
.
–عذر میخواهم
لازم نیست مودب باشی
–به همان دلیلی که شما نیستی
.
–تو سادیسم داری
میکشمت
–منظورت این نیست که واقعا مرا میکشی.
.
«ایستادن در برابر اکثریت کار مشکلی است»
معمار سفیدپوش عضو استثنایی هیات منصفه است. تنها کسی که حاضر نیست رای به گناهکاری نوجوان بدهد. نمیداند متهم بیگناه است یا نه. فقط میداند باید شواهد را بررسی کرد:
پیرمرد همسایه نمیتوانسته تهدید به کشتن را شنیده باشد. صدای حرکت قطار در لحظه وقوع قتل هر بانگی را خفه میکرده است. نمیتوانسته در عرض ۱۵ ثانیه خودش را به راهرو رسانده و متهم را در حال فرار دیده باشد، پای چپ لنگش این امکان را به او نمیداده است. پیرمرد، مردی پیر، تنها، ساکت، ترسو، بیاهمیت و فقیر است، که در تمام عمرش هیچی نبوده است. حالا به بهانه شهادت دادن فرصتی برای شنیده و دیده شدن یافته است. توهماتش را واقعیت میفروشد.
زن همسایه عینکی است. قادر نبوده از پشت پنجرههای در حال حرکت قطار، بدون عینک صحنه قتل را ببیند. زن در دادگاه بدون عینک حاضر شده، چون زنی است که نیاز دارد جوانتر دیده شود.
.
.
فیلم «دوازده مرد خشمگین» در من تمام نمیشود. برای چندمین بار به خودم یادآوری میکنم مواظب باش هیاهوی ذهن زیستهات تو را به بیراهه پیشداوری سوگیرانه نراند. تو آدم خشمگین دلخور جامعه نباش. سپیدپوش آگاه و آرامی باش که با حقایق میاندیشد و تصمیم میگیرد.
پنجم دی ۱۴۰۲– تهران
.
فیلم بهار تابستان پاییز زمستان و بهار؛ شعری با دیوارهای ذهنی
«فیلم ۵ تا ۷ یا عشق پری دریایی به نویسندهای دلمرده با درون شاد»
نهنگِ شرمسار- جستاری در باره فیلم نهنگ
فیلمی در کاغذ بیخط، سَللام سوسن جون
فیلم خانواده فیبلمن؛ بیرون آوردن سر از دهان شیر؛ 3 نکته کلیدی
فیلم افسانه هزار و نهصد، از دیدن پایانش حالم بد میشود
3 پاسخ
12 مرد خشمگین
چرا 12؟
یعنی خشم مثبت (پافشاری به تصمیم گیری بر مبنای اطلاعات، بررسی و تفکر آگاهانه) هم داریم.
یعنی کارکرد آگاهانه از احساسات به ظاهر مذموم
معمار سفید پوش (هنری فوندا) نمونه ای از خشم مثبت است.
که خشم ش تشری ست بر ذهن های منجمد و عافیت طلب و روزمره زیست.
خشمی که می تواند پاسخی مناسب به بی عدالتی و نجات انسانی بی گناه،
انگیزه ای برای اصلاح مدل ذهنی پیشداورانهی سوگرا
و خط بطلانی بر،
*با یک گل بهار نمی آید*
#تفکر سیستمی #
اندیشه هایت
درونم
چو پیچک
زیست می کند
سلام
پیشنهاد
فیلم Into the Wild
2007
(USA)
Director: Sean Penn