سرزمین فرشتگان فیلمِ «لالا لند» عادت ندارد فرشتهها را از آسمان به پایین آورد. برعکس فرشتهی درون آدمها را با کمک موسیقی و فیلم، بال و پر میدهد، تا شهری از فرشتههای جذاب بسازد.
فیلم «لالا لند» ساخته «دیمین شزل» در باره موسیقی، فیلم، رویاها و عشق است. به علاوه «گور پدرش» گفتن به همه پیشداوریهایی که آدمهای فضول در باره کارهای ما میکنند.
فیلم «لالالند» سرشار از قابهای زیبا با رنگهایی چشمنواز است. شبِ سپیدهدم، بنفش. آسمان ستارههای رصدخانه، سپید. کاپشن شاد حقارت، قرمز. لباس عشق، زرد و چقدر آبی، کافه، استخر و خیابان. فیلم «لالالند» فیلمِ موسیقی است. خواندن آواز دسته جمعی وسط ترافیک. ترانههای دونفره. پیانو. زنگ تلفن. دوست داشتنِ جاز.
.
«تاریخچه جاز»
میا (اما استون): از جاز خوشم نمیآید.
سباستین (رایان گاسلینگ): چون جازِ خوب نشنیدهای. جاز موسیقی زنده است. نوازنده ساکسیفون هر شب جاز را از درون خودش عبور میدهد و متفاوت میزند. ترومپتزن هر شب بر اساس ایده خودش مینوازد. تو باید بدانی، جاز از یک اتاق در یک هتل کوچک متولد شد. عده زیادی آدم، با ۵ زبان مختلف، توی اتاق به هم چسبیده بودند. نمیتوانستند با هم حرف بزنند. جاز تنها راه ارتباط بین آنها بود. میا، جاز دارد میمیرد، چون کسی برای نجاتش تلاش نمیکند. فاجعه است، در قدیمیترین کافهی جاز، رقص سامبا را با غذای تاپاس میفروشند. من جاز را نجات میدهم.
.
«امیدوار در مسیر بمان»
فیلم «لالالند» در باره ایستادن پای علایق است. ناامید نشدن. همیشه در مسیر بودن، آماده:
ممکن است به فرصتی که همیشه منتظرش بودی، برخورد کنی. کسی در آن جمع ممکن است، همانی باشد که همیشه منتظرش بودی. کسی که در نهایت تو را به اوج میرساند. اگر تو کسی باشی که آماده کشف هستی، کاری که لازم است بکن، تا آنها تو را کشف کنند.
.
سباستین: ممنون بیل که اجازه دادی دوباره به کار برگردم. میخواستم بدانی که داری به یک مرد جدید نگاه میکنی. مردی که از بودن در اینجا خوشحال است و خیلی راحت میشود با او کار کرد.
بیل–صاحب رستوران با پیانو نوازی زنده-: عالی. و قرار است بر طبق لیست فقط «فری جاز» بنوازی؟
سباستین: بسیار خوب. اگر چه فکر میکردم در این شهر از قاعده یکی برای تو، یکی برای من پیروی می کنند؟ اما با دوتا برای تو و یکی برای من چطوری؟ با همه برای تو و هیچی برای من چطور؟
بیل: عالی. بسیار خوب.
سباستین: یک تصمیم دو طرفه.
بیل: اما این تصمیم را من گرفتم.
سباستین: درست است. و من امضایش کردم.
.
این مذاکره جذاب که تصویرگر تلاش حداقلی برای حفظ باورها از طرفی و تحمیل حداکثری دستورها توسط دیکتاتورهای–حتی کوچک– قدرتِ سرمایه از طرفی دیگر است، تماشایی است.
.
میتوانیم آتشی برافروزیم
حال خوبی دارم
کسی نمیتواند جلوی ما را بگیرد
.
بیل: تو اخراجی.
سباستین: من را اخراج نکن. الان کریسمس است.
بیل: بلی، از تزئینات فهمیدم. سال خوبی داشته باشی.
.
سباستین: میگذارم زندگی آنقدر مرا بزند تا خسته شود. بعدش من او را میزنم. تکنیک روپ ادوب کلاسیک–روش محمد علی کلی-. من ققنوسم.
.
لحظه شمار ساعت شنی به انتها رسید. زنگ جدایی. فریبا که رفت، بوی علف در گلستانه خشک شد. سردی تنهایی، بادوَز کویر شد. فاضل گفت: غصهدل نباش. خدا کیلومترهاست.
.
.
«فرصت عاشقی»
فیلم «لالالند» در باره عشق بین زن و مرد است. عشقی جاوید. همیشه عاشقت خواهم ماند. من هم. عشق بین میا–عاشق بازیگری– و سباستین–عاشق جاز-:
میا: خیلی عجیب است که ما مدام با هم برخورد می کنیم.
سباستین: شاید معنایی داشته باشد.
.
سباستین: باشد، من تو را به یاد دارم. و من اعتراف می کنم که آن شب کمی گستاخانه رفتار کردم.
میا: “گستاخانه؟“
سباستین: باشد، عوضی بازی در آوردم. اما درخواست آهنگ کوچه بازاری “من فرار کردم” از یک نوازنده حرفهای، خیلی پررویی است.
میا: میتوانم کاپشن قرمزی را که پوشیدی، قرض بگیرم؟
سباستین: چرا؟
میا: چون من هفته آینده امتحان بازیگری دارم. قرار است نقش یک آتش نشان حرفهای را بازی کنم.
.
–شیفته این بازیهای کلامی فیلم هستم. تعارض بین حرفهای بودن و پوشیدن کاپشن قرمز. نواری از فریم تصاویر زیست تجربهام، بر پرده چشمانم به نمایش در میآید. آدمهایی که حرفهایشان شبیه اعمالشان نیست. تریبونهای اشتباهی.-
.
سباستین: پس تو بازیگری؟ فکر کردم آشنا به نظر میآیی. آیا تو را در فیلمی دیده ام؟
میا: اوه، کافی شاپ در قسمت برادران وارنر.
سباستین: پس تو یک متصدی باری؟ حالا فهمیدم چطور نگاه بالاسری به من داشتی. فکر کنم توی فیلمها ببینمت–چه طنز تلخی-.
و
«میا به خاطر میآورد»
میا نولان خاله دارد یا بهتر بگویم داشت. از آن خالههای حسابی. نه از آن خالههایی که فقط آشکشکشان به پای آدم نوشته میشود. خاله کتابخانه روبروی خانهشان را میدید. نمایشنامه خوانی را دوست داشت. از ایفای نقش شخصیتهای داخل کتابها لذت میبرد. پابرهنه به رودخانه یخزده پاگذاشتن را تجربه میکرد. و جهان رویایش را همراه با میای کودک میساخت.
به همین دلیل است که میای شیفته فرصت بازیگری در سینمای هالیوود، قلم زدن فانتزیهای زندگی را زیست کرده است. نمایشنامه نویسی بلد است. بازی کردنش را هم. فقط گاهی، نه،گاهی نه، برای مدت طولانی نور کورکننده آزمونهای بازیگری، کاری را که خیلی خوب بلد است را از یادش برده بود.
تسلیم دلخوشکُنک کار در کافه واقع در هالیوود و دیدن بازیگران مشهور. و البته مسخرهی اجرای تستهای بازیگری. بخند. گریهکن. شلیک. با بازیگر انتخابکُنهایی که دغدغه نهار و تجمع داوطلبان بازیگری پشت در استودیو را بیشتر از کشف استعدادهای تازه دارند.
.
«سباستین احمق میشود»
سباستین، لعنتی تو که میدانستی پاریس کلوبهای جاز خوبی دارد. پس برای چی در آمریکا ماندی، همراه میا نرفتی. فرصت زندگی عاشقانه را با حسرت نرسیدن به میا جابجا کردی؟
نمیفهمم چه میشود گاهی آدمهای دلربا احمق میشوند. حرفهای دلشکن میزنند. سباستینی که به درستی بارها و بارها میگوید
مهم نیست مردم چه میگویند، چه قضاوتی میکنند. گور پدرشان. میا تو باید خودت باشی. تو یک نویسنده خوبی. برای خودت نقش بنویس بازی کن. وقتت را جلوی تستگیران ول معطل تلف نکن.
یکدفعهگی گرفتار درآمد و شهرت تور کنسرت کیث–همکلاسی دبیرستانش– میشود، و همه رویاهایش برای نجات جاز، زدن کافه سِبز، حتی بودن کنار میا را زمین میگذارد. اجازه میدهد در آن شب دلتنگی، همراه کیک، دلنگرانیهای میا میان دلخوری واژهها سیاه شود:
میا: به خاطر تو، حالا از جاز خوشم میآید. تو باید کلوب خودت را بزنی. مردم میخواهند به کلوب تو بیایند چون تو به جاز خیلی اشتیاق داری. و مردم عاشق چیزهایی هستند که دیگران اشتیاقش را دارند. نبایستی با ماندن در باند جاز کیث رویاهایت را دفن کنی.
سباستین: وقتی شکست خورده بودم، حس بهتری به تو میدادم.
.
«پرواز رویاها»
و این تصمیم آخر، بیشتر ناراحتم میکند. میا و سباستین میدانند که میا نقش اصلی فیلم را گرفته است وباید به پاریس برود. میا میپرسد، ما کجائیم؟
سباستین: وقتی این نقش را گرفتی، باید همه چیزهایی که داری، بدهی، برود. همه زندگی تو رویای بازیگری است.
و خودش را از زندگی میا بیرون میکشد. ذرهای خطر نمیکند که فقط برای موقعیتهای تازه فقط یک راهحل وجود ندارد. برای پرواز رویاها نبایستی رگ عشق را زد. پاریس جاز قشنگی دارد. همراه میای بازیگر برو. ازدواج کن. بچه دار بشو و مشهور . میشنوی سباستین. میشنوی؟
سیزدهم بهمن ۱۴۰۲– تهران
.
فیلم «دزدان دوچرخه»: مادرت و دعاهایش نمی تواند به ما کمک کنند
فیلم فورس ماژور: قهرمان بینقص
فیلم بدو لولا بدو: بعد از بازی قبل از بازی
فیلم بهار تابستان پاییز زمستان و بهار؛ شعری با دیوارهای ذهنی
چ«فیلم ۵ تا ۷ یا عشق پری دریایی به نویسندهای دلمرده با درون شاد»
نهنگِ شرمسار- جستاری در باره فیلم نهنگ
فیلمی در کاغذ بیخط، سَللام سوسن جون
فیلم خانواده فیبلمن؛ بیرون آوردن سر از دهان شیر؛ 3 نکته کلیدی
2 پاسخ
همه برای تو و هیچی برای من،
. آدمهایی که حرفهایشان شبیه اعمالشان نیست،
«گور پدرش» گو به همه پیشداوریهایی که آدمهای فضول در باره کارهایش میکنند.
نا امید امیدوار
فرصت سوز
ناباور عشق های رویایی
سباستین از این دست آدم هاست
فرجام نافرجام و محتمل
برای سباستین ها
پیشنهاد
فیلم finding neverland