داستانک «مرد»
داستانک با کلمات برشی از قصه غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانک نویس به سنت تاریخی زیست بشر، ارزش …
داستانک «دلبری»
داستانک با کلمات برشی از قصه غافلگیرانه زندگی را تعریف میکند. خیلی کوتاه. داستانک نویس به سنت تاریخزیست بشر، ارزش …
داستانک «سرباز»
زندگیها که سرعت گرفت. جهانها که نزدیک شد. طبیعتها که باجان شد. فهمها که حجیم شد. داستانکها سکه فرصت شد. …
داستانک «مجنون»
داستانک «شولاپوش» در سمت تاریک حیاط شب ایستاده بود. کلاه بر سر کشیده، عصا به دست. صورتش درست دیده نمیشد. …
داستانک «راننده»
داستانک «مهمانی» شب یلدا مثل قحطیزدگان خورد. انار سیب پرتقال نارنگی هندوانه انگور پسته بادام گردو تخمه نخودچی کشمش …
داستانک «شجاع»
داستانک «دزد» شنیده بود شب یلدا بخوابد تاریکی شب تمام نمیشود. آن شب کار نکرد. خوابید. سیام آذر ۱۴۰۲– تهران …
داستانک «رسوایی»
داستانک «دستمال» همیشه به زن میگفت: شانههایت را برای گریه کردن دوست دارم*. با هم اختلاف پیدا کردند، زن وسایلش …
داستانک «عاشقانه»
جهان داستانک سریع است. زودی با تو قرار میگذارد. کمانچه مینوازد. تو را طرفدار تیم آبی میکند. گاهی هم داستانک …
داستانک «درخواست»
داستانک «خواستگار» ابراهیم به فرنگیس گفت به درخواست ازدواجم پاسخ مثبت بده. سیاوش دیگر برنمیگردد. پنج سال است که تو …
داستانک «تنهایی»
داستانک «تنهایی» احساس میکرد کرمها قلبش را میجوند، میبَرند. صدای مادر در سرش میپیچید. «وقتی میای صدای پات از همه …