Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

25 آبان 1401

داستانک «عطر چای دارچین»

نگهبان شب بود. چای دارچین درست کرده بود. چای ریخت. استکان کمر باریک، رنگ شراب گرفت. عطر دارچین هوا...
21 آبان 1401

داستانک «کارگر کارواش اجاق کور بود»

گرد و ‌خاک روی ماشین سواری را گرفته بود. کارواش کوچکی سر راه راننده بود. کارگر کارواش با کف...
21 آبان 1401

داستانک «قدم‌ زدن توی یک رویا»

شب بود، برق از خستگی، در رفته بود. تاریک بود. کبریت نم‌کشیده بود. شمع گم شده بود. بخاری جان...
25 آبان 1401

داستانک «ابله از دیوار باغ بالا رفت»

خورشید، پشت ابرها چرت می‌زد. ابله از دیوار بالا رفت. نگاه کرد. باغ پُر از‌گل بود. میان باغ سُر...
25 آبان 1401

داستانک « پسر، حوصله ماه‌بازی نداشت»

پسر با وحشت از خواب پرید. لباس نپوشید. بیرون دوید. مهتاب بود. حوصله ماه بازی نداشت. کوتاه نظران، کتاب‌های...
23 آبان 1401

داستانک «تصمیم مادر کبری»

«تصمیم مادر کبری» کبری ساعت اتاق را نگاه کرد. عقربه‌ها با هم چهار بودند. مادرش با کاموا کلاه می‌بافت....

مطالب اخیر

داستانک «عطر چای دارچین»

نگهبان شب بود. چای دارچین درست کرده بود. چای ریخت. استکان کمر باریک، رنگ شراب گرفت. عطر دارچین هوا را …

داستانک «کارگر کارواش اجاق کور بود»

گرد و ‌خاک روی ماشین سواری را گرفته بود. کارواش کوچکی سر راه راننده بود. کارگر کارواش با کف به …

داستانک «قدم‌ زدن توی یک رویا»

شب بود، برق از خستگی، در رفته بود. تاریک بود. کبریت نم‌کشیده بود. شمع گم شده بود. بخاری جان نداشت. …

داستانک «ابله از دیوار باغ بالا رفت»

خورشید، پشت ابرها چرت می‌زد. ابله از دیوار بالا رفت. نگاه کرد. باغ پُر از‌گل بود. میان باغ سُر خورد. …

داستانک « پسر، حوصله ماه‌بازی نداشت»

پسر با وحشت از خواب پرید. لباس نپوشید. بیرون دوید. مهتاب بود. حوصله ماه بازی نداشت. کوتاه نظران، کتاب‌های طلایی …

داستانک «تصمیم مادر کبری»

«تصمیم مادر کبری» کبری ساعت اتاق را نگاه کرد. عقربه‌ها با هم چهار بودند. مادرش با کاموا کلاه می‌بافت. این …