Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

28 بهمن 1401

داستانک «قلب سنگی»

می‌دانم قلبی سنگی داری. هر روز در مقابلت می‌نشینم. شعر می‌خوانم. گیتار می‌نوازم. حرف‌های عاشقانه می‌زنم. به امیدی. تصویر...
27 بهمن 1401

داستانک «حس دبیرستانی‌ها را داشت»

عاشق شده بود. حس دبیرستانی‌ها را داشت. خورشید شعر بود. کبوتر بوسه. باران ترانه. دختر پگاه. لب آتش. چشم...
24 بهمن 1401

داستانک «خیلی اتفاقی به هم خوردیم»

مراقب بودیم که یک بار دیگر با هم روبه‌رو نشویم. به هم خوردیم. خیلی اتفاقی. عجله داشتم. عجله داشت....
25 بهمن 1401

داستانک «همه تن‌ات را بوسه باران می‌کنم»

زن گفت؛ چیزی بگو، مثلن بگو: «کنارت هستم. هیچوقت هیچوقت تنهایت نمی‌گذارم. دیگر نمی‌روم. می‌مانم. همه تن‌ات را بوسه...
22 بهمن 1401

داستانک «توپ قلقلی»

یک توپ قلقلی داشت. جادوگر توپ را چارگوش کرد. یک توپ قلقلی دیگر از مادر گرفت. جادوگر توپ را...
19 بهمن 1401

داستانک «ماسالا و بیسکویت سفارش دادند»

دست روی جیبش گذاشت. حلقه نامزدی سر جایش بود. به موقع در رستوران حاضر شد. دختر هنوز نیامده بود....

مطالب اخیر

داستانک «همیشه قاتل به محل جنایت برمی‌گردد»

کاراگاه صحنه جنایت را مرور کرد. جسد داخل وان حمام بود. وان پُر آب بود. میز غذاخوری و صندلی داخل …

داستانک «فال قهوه»

خجالت می‌کشید فال قهوه بگیرد. اطراف اتاق را نگاه کرد. قهوه  را نوشید. با احتیاط کنار میز نشست. فالگیر فنجان …

داستانک «قلب سنگی»

می‌دانم قلبی سنگی داری. هر روز در مقابلت می‌نشینم. شعر می‌خوانم. گیتار می‌نوازم. حرف‌های عاشقانه می‌زنم. به امیدی. تصویر تو …

داستانک «حس دبیرستانی‌ها را داشت»

عاشق شده بود. حس دبیرستانی‌ها را داشت. خورشید شعر بود. کبوتر بوسه. باران ترانه. دختر پگاه. لب آتش. چشم بهشت. …

داستانک «خیلی اتفاقی به هم خوردیم»

مراقب بودیم که یک بار دیگر با هم روبه‌رو نشویم. به هم خوردیم. خیلی اتفاقی. عجله داشتم. عجله داشت. به …

داستانک «همه تن‌ات را بوسه باران می‌کنم»

زن گفت؛ چیزی بگو، مثلن بگو: «کنارت هستم. هیچوقت هیچوقت تنهایت نمی‌گذارم. دیگر نمی‌روم. می‌مانم. همه تن‌ات را بوسه باران …