داستانک «تردید داستانک نویس»
داستانک نویس بود. خانوادهای دوست داشتنی خلق کرد. یکزن، یک مرد، یک بچه. عاشق هم. برای نوشتن غافلگیری نهایی مردد …
داستانک «فرودگاه»
تعطیلات سال نو بود. بلندگو فرودگاه آخرین اعلام برای سوار شدن به هواپیما را کرد. نتوانست برود. چمدان بادکردهاش را …
داستانک «بیقرار بود، سیگار کشید»
در قوطی را باز کرد. باید همه را با هم بخورد. یاد اولین برخورد افتاد. دختر بلوز صورتی پوشیده بود. …
داستانک «دستمال خیس مچاله»
تعطیلات عید بود. ایستگاه قطار شلوغ بود. زمین از دستمالِ خیسِ مچاله پر بود. دلتنگ شد . گریهاش گرفت. اشک …
داستانک «سپید»
برهنه بود. مادرزاد. سپید. نگاهش کردند. سرشانرا به نشانه نه تکان دادند. همدیگر را بغل کردند رفتند. وارد تونل شد، …
داستانک «تعداد موهای سفید»
تعداد ناسزاهایی که گفتهام: ۵۹۱، بلند: ۳، زیر لبی: ۵۸۸. تعداد ناسزاهایی که خوردهام: ۱۳۸۷۵. درگیریها:۱۲. تعداد سفرهای خارجی ۶. …