Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

9 اسفند 1401

داستانک «چشم‌هایش تاریک بود»

شب بود. تنها بودم. رعد و برق بود. صدایش را نشنیدم.  دست‌های سنگینی داشت. سیلی پشت سیلی. چشم‌هایش تاریک...
7 اسفند 1401

داستانک «ساندویچ گیاهی»

ساندویچ مخصوص وگان‌ها می‌خرد. مطمئن می‌شود، گیاهی گیاهی است. به بقیه هم توصیه می‌کند. گوشت حیوان نخورید. ساندویچ را...
5 اسفند 1401

داستانک «صد روز، صدشب»

به جزیره پا گذاشت. شب بود. هیچ کیف و چمدانی نداشت. فقط یک فلوت همراهش بود. دختری زیبا از...
1 اسفند 1401

داستانک «چند پرنده آنجا پَرمی‌زدند»

هنوز تردید داشت. قلبش تند می‌تپید. اطراف را نگاه کرد. دلِ آسمان از ابرهای سیاه پُر بود. چند پرنده...
30 بهمن 1401

داستانک «همیشه قاتل به محل جنایت برمی‌گردد»

کاراگاه صحنه جنایت را مرور کرد. جسد داخل وان حمام بود. وان پُر آب بود. میز غذاخوری و صندلی...
30 بهمن 1401

داستانک «فال قهوه»

خجالت می‌کشید فال قهوه بگیرد. اطراف اتاق را نگاه کرد. قهوه  را نوشید. با احتیاط کنار میز نشست. فالگیر...

مطالب اخیر

«پریشانکاری»

جوان عاشق بود. پگاه تا شامگاه، هرنفس معشوق می‌دید. نمی‌دانست برای شادی دلدار چکار کند. یک روز گل مریم می‌گرفت. …

داستانک «پا برای رفتن نداشتند»

باتلاق بود. کِشنده. پا برای رفتن نداشتند.  ویلچرها  قُلپی گفتند. غرق شدند. زن دست مرد را کشید. مرد دستزن را …

داستانک «چشم‌هایش تاریک بود»

شب بود. تنها بودم. رعد و برق بود. صدایش را نشنیدم.  دست‌های سنگینی داشت. سیلی پشت سیلی. چشم‌هایش تاریک بود. …

داستانک «ساندویچ گیاهی»

ساندویچ مخصوص وگان‌ها می‌خرد. مطمئن می‌شود، گیاهی گیاهی است. به بقیه هم توصیه می‌کند. گوشت حیوان نخورید. ساندویچ را با …

داستانک «صد روز، صدشب»

به جزیره پا گذاشت. شب بود. هیچ کیف و چمدانی نداشت. فقط یک فلوت همراهش بود. دختری زیبا از مقابل …

داستانک «چند پرنده آنجا پَرمی‌زدند»

هنوز تردید داشت. قلبش تند می‌تپید. اطراف را نگاه کرد. دلِ آسمان از ابرهای سیاه پُر بود. چند پرنده آنجا …