داستانک «درخواست»
داستانک «خواستگار» ابراهیم به فرنگیس گفت به درخواست ازدواجم پاسخ مثبت بده. سیاوش دیگر برنمیگردد. پنج سال است که تو …
داستانک «تنهایی»
داستانک «تنهایی» احساس میکرد کرمها قلبش را میجوند، میبَرند. صدای مادر در سرش میپیچید. «وقتی میای صدای پات از همه …
داستانک «فروشنده»
داستانک گاهی از فربهای خودش شرمگین میشود، رژیم لاغری میگیرد. گاهی هم برای خاموشکردن صداهای مزاحم بیرحم میشود. داستانک دلتنگ شبهای …
داستانک «آزمایشگاه پزشکی»
داستانک روایتی بیقضاوت است. بیجانبداری. داستانی کوتاه کوتاه کوتاه. داستانک بازگویی فشرده از عشق جنگ پیروزی شکست سفر سلامت زیست …
داستانک «روز ازدواج»
داستانک کوتاه است. به کوتاهی فاصله زمین تا آسمان. ادامهدار به جذابی عشق. سر جنگ دارد به وقت بیپناهی. داستانک بزرگی …
داستانک «تماس»
داستانک «شباهت» عکسها را به دقت مرور کرد. موهای فرفریاش با موهای اسماعیل دست قیچی مو نمیزد. چشم و ابرویش …