Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

17 آبان 1401

داستانک «با آخرین فرفره سرخ می‌دود»

نمی‌دانم چرا فکر می‌کنم چهره‌ش آشناست؛ هشت ساله، لاغر با موهای تراشیده. فرفره کاغذی می‌فروشد؛سرخ رنگ. شب به روز...
15 آبان 1401

داستانک «فواید گوسفند را بنویسید»

باید فواید گوسفند را می‌نوشت. به رستوران‌هایی فکر کرد، که کباب گوسفندی تبلیغ می‌کردند. به پدر بزرگ که پوستین...
21 دی 1401

داستانک «از قدیم گفته‌اند که…»

پسر ایستاده آب خورد. بابا حکیم بود. گفت «از قدیم بسیار سخن به نزد ماست؛ که به وقت خوردن،...
18 دی 1401

داستانک «هنوز زن در سر او می‌خواند»

زن در سر او می‌خواند. «مرغ سحر ناله سر کن.» نمی‌خواهم ناله کنم. ترجیح می‌دهم سوت بزنم. صدای زن...
5 دی 1401

داستانک «سیگار را با شعله شمع روشن کرد»

نذر داشت. شمع‌های سفید را برداشت. به سمت امامزاده حرکت کرد. امامزاده بالای کوه بود. غروب، خورشید رابا خودش...
17 دی 1401

داستانک «پسر با دختر کتاب می‌خواند»

پسر عاشق بود. کار نمی‌کرد. با دختر بیدار می‌شد.با دختر کتاب می‌خواند. با دختر به خیابان می‌رفت. با دخترمی‌خندید....

مطالب اخیر

داستانک «فیلم کمدی خیلی خنده‌دار بود»

سالن سینما جای نفس نداشت. شلوغ بود. جمعیت، ایستاده به تماشا مانده بود. فیلم خنده می‌ساخت. دخترک نشسته بود. صندلی …

داستانک «ماسک، نایاب بود»

بیماری کووید نوزده ظهور کرده بود. روز و شب قربانی می‌گرفت. ماسک نایاب بود. دو ماسک زد. سوار مترو شد. …

داستانک «با آخرین فرفره سرخ می‌دود»

نمی‌دانم چرا فکر می‌کنم چهره‌ش آشناست؛ هشت ساله، لاغر با موهای تراشیده. فرفره کاغذی می‌فروشد؛سرخ رنگ. شب به روز می‌زند‌‌‌. …

داستانک «فواید گوسفند را بنویسید»

باید فواید گوسفند را می‌نوشت. به رستوران‌هایی فکر کرد، که کباب گوسفندی تبلیغ می‌کردند. به پدر بزرگ که پوستین گوسفند …

داستانک «از قدیم گفته‌اند که…»

پسر ایستاده آب خورد. بابا حکیم بود. گفت «از قدیم بسیار سخن به نزد ماست؛ که به وقت خوردن، ایستادن …

داستانک «هنوز زن در سر او می‌خواند»

زن در سر او می‌خواند. «مرغ سحر ناله سر کن.» نمی‌خواهم ناله کنم. ترجیح می‌دهم سوت بزنم. صدای زن بوی …