داستانک «مشخصات زن دلخواهش را روی کاغذ نوشته بود»
مثل برق، مرد را گرفت. مشخصات زنِ دلخواهش را روی کاغذ دقیق نوشته بود. پنج دهه گشت. نیافت. خودش را …
داستانک «ملت عشق»
ساعت دوازده ظهر بود. صدای ترمز شدید، از پنجره داخل اتاق پرید. دختر جوان برآشفته شد. خرخر بلندگوی دستی، یک، …
داستانک «زن برای چندمین بار پولهایش را شمرد»
هنوز پنج روز به موعد دریافت حقوق مستمری مانده بود. برای چندمین بار پولهایش را شمرد. اشتباه نمیکرد. فقط به …
داستانک «اولین دیدار»
دوش گرفت. پیراهن صورتی پوشید، تا دلش را ببرد. عطر گل، خانه را برداشته بود.حرکت کرد .توی رستوران، درست، “همان جای …
داستانک «صبحانه شاهانه»
سفره صبحانه همیشه پُر و پیمان بود، بانکه عسل، قوطی پنیر، شیشه مربا، بسته کره و نان تازه. با سوت …
داستانک «مرد، به مرگ هیچ احدی راضی نبود»
دوران بیماری کرونا، به پایان رسیده بود. مرد سُگرمههایش در هم بود. خانه خریده بود. قسطهای پرداخت نشده داشت. چِک …