Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

باغ سرسبز بی‌‌آب
23 آذر 1401

داستانک «در باغ بسته بود»

باغ سرسبز، دیوارهای بلند کاه گلی داشت.  صدای پای آب به سختی شنیده می شد. درِ باغ بسته بود....
19 آذر 1401

داستانک «خیلی وقت است که رفتی»

خیلی وقت است که رفتی . یک ساعت، یک روز، یک ماه، یک سال، نه، یک عمر. تابستان است،...
25 آذر 1401

داستانک «آرزوی پینوکیو»

پینوکیو آدمکی چوبی بود. مغز نداشت. هنگامی ‌که دروغ می‌گفت، دماغش دراز می‌شد. همیشه دعا می‌کرد، آدم شود. فرشته...
22 آذر 1401

داستانک «پاها در مِه»

پشت میز نشسته ام. سیگار نمی‌کشم. بیرون هوا مِه‌آلود است. مِه تا نزدیک زمین پایین آمده است. آدم‌ها نصفه...
20 آذر 1401

داستانک «احساسات زنگ زده»

احساساتش زنگ زده بود. از شادی هیچ بچه‌ای به ذوق نمی‌آمد. کودکی که سر چهار راه، شیشه ماشین‌ها را تمیز می‌کرد،...
18 آذر 1401

داستانک «دختر، آفتاب، سشوار»

دختر جوان از حمام در آمد. آفتاب برای رفتن بی‌تاب بود. موهایش نم داشت.  سشوار را نگاه نکرد. موها...

مطالب اخیر

داستانک «بی‌خواب»

صبح، سپیده زد. از خواب خبری نشد. روی دنده چپ، غلت زد. گوسفند شماری کرد. بالش را بغل کرد. خوابشنیامد. …

باغ سرسبز بی‌‌آب

داستانک «در باغ بسته بود»

باغ سرسبز، دیوارهای بلند کاه گلی داشت.  صدای پای آب به سختی شنیده می شد. درِ باغ بسته بود. آب …

داستانک «خیلی وقت است که رفتی»

خیلی وقت است که رفتی . یک ساعت، یک روز، یک ماه، یک سال، نه، یک عمر. تابستان است، اما، …

داستانک «آرزوی پینوکیو»

پینوکیو آدمکی چوبی بود. مغز نداشت. هنگامی ‌که دروغ می‌گفت، دماغش دراز می‌شد. همیشه دعا می‌کرد، آدم شود. فرشته مهربان، …

داستانک «پاها در مِه»

پشت میز نشسته ام. سیگار نمی‌کشم. بیرون هوا مِه‌آلود است. مِه تا نزدیک زمین پایین آمده است. آدم‌ها نصفه دیده …

داستانک «احساسات زنگ زده»

احساساتش زنگ زده بود. از شادی هیچ بچه‌ای به ذوق نمی‌آمد. کودکی که سر چهار راه، شیشه ماشین‌ها را تمیز می‌کرد، افسرده‌اش …