Dr.Mahmoud Javid

داستانک

Short story

10 آذر 1401

داستانک «نردبان»

قدی بلند،هیکلی تو پًُر، دست‌هایی سنگین، شانه‌هایی کُلفت و ذهنی مطیع داشت. همه دوستش داشتند. وقتی می خواستند از...
7 آذر 1401

داستانک «زنی با روسری گلدار»

نقاشِ دیواری بود. زنی زیبا روی دیوار خیابان کشید. موهای زن را با روسری گلدار قشنگی پوشاند. برای محکم‌کاری،...
5 آذر 1401

داستانک «قایق سواری با عموجان»

قایق ها سطح دریاچه را رنگین کرده بودند. کودکان شوق قایق رانی داشتند. با عمو جان در صف ایستادند....
3 آذر 1401

داستانک «لوبیا، لوبیا، فردا صبح زود بیا»

بچه‌ها در خیابان جمع بودند. شب شد. باید به خانه می‌رفتند. یکی گفت: نخود، نخود، هر کی رَوَد خانهِ...
2 آذر 1401

داستانک «پسر سرطان داشت»

کارگر روزمزد بود. اجاره نشین بود. پسرش سرطان داشت. درست یک سال پیش بود. بچه مریض شد. دکتر تشخیصِ...
1 آذر 1401

داستانک «شبِ طویل»

حاجی، حضار را با سخنانش جادو کرد. ماشین نداشت. امشب هم افتخار می‌داد؛ یکی او را برساند. مردی پیدا...

مطالب اخیر

داستانک «خروس خواب ارباب را شکست»

شامگاه، ارباب راحت خوابید. خروس قوقولی قوقو را بانگ زد. سکوت شب لرزید. ارباب خوابش شکست. ناسزاگفت. صبح، دانهِ خروس …

داستانک «نردبان»

قدی بلند،هیکلی تو پًُر، دست‌هایی سنگین، شانه‌هایی کُلفت و ذهنی مطیع داشت. همه دوستش داشتند. وقتی می خواستند از جایی …

داستانک «زنی با روسری گلدار»

نقاشِ دیواری بود. زنی زیبا روی دیوار خیابان کشید. موهای زن را با روسری گلدار قشنگی پوشاند. برای محکم‌کاری، چادری …

داستانک «قایق سواری با عموجان»

قایق ها سطح دریاچه را رنگین کرده بودند. کودکان شوق قایق رانی داشتند. با عمو جان در صف ایستادند. قایق …

داستانک «لوبیا، لوبیا، فردا صبح زود بیا»

بچه‌ها در خیابان جمع بودند. شب شد. باید به خانه می‌رفتند. یکی گفت: نخود، نخود، هر کی رَوَد خانهِ خود. …

داستانک «پسر سرطان داشت»

کارگر روزمزد بود. اجاره نشین بود. پسرش سرطان داشت. درست یک سال پیش بود. بچه مریض شد. دکتر تشخیصِ سرطان …