داستانک «عرق کرد»
داستانک «عرق کرد» دستانش را بالا برد، تا توجه مردم را جلب کند. کسی نگاه نکرد. پاهایش را تکان داد. …
داستانک «سنگریزهها»
داستانک «مهمانی رسمی» نویسنده بود. پس از چهل سال به یک مهمانی رسمی دعوت شده بود. به ساعت نگاه کرد. …
داستانک «دزد»
داستانک «آینه روی دیوار» در آینه روی دیوار به خودش دست تکان داد. دست آینه تکان نخورد. پشت کرد. خریدهایش …
داستانک «عشق من»
داستانک «سوت خمپاره» مادرش جلوی چشمانش آمد. چیزی میگفت. نمیشنید. خمپارهها در گوشهایش سوت میکشیدند. خطر مرگ. مرتب خودش را …
داستانک «قرار»
داستانک «قرار» برداشت اول: مرد زودتر سرِ قرار آمد. زن هم همینطور. هر قرار زودتر آمدند. زودتر. زودتر. زودتر…آنقدر که …
داستانک «ناشتایی سوسیس خورد»
داستانک «تصور کن» یک لحظه عشقی سوزان را به دختری تصور کن. شبها بیخواب روزها بیتاب. حالا تصور کن، آخرالزماناست. …